چهل

آنقدر که شما برای من مادر خوبی بودید من دختر خوبی برای شما نبودم ، راستش را بگویم؟ خیلی اعتراف دردناک و شرم آوری است اما باید بگویم که:

 نمی‌شناسمتان، برایم دورید، در اعماق دور قلبم ایستاده اید، برای شما کم نوشته ام، شرمسارم از همه ی اینها شرمسارم! :(

من فکر میکنم شما گنجِ پنهانِ خدا هستید که توفیق محبت و شناختتان را به این راحتی ها به کسی نمیدهند، مثلا پسر شما گنج عیانِ خداست انگار .. خاص و عام، بد و خوب، میشناسندش ، اسمش که می آید جگر انسان آتش میگیرد انگار.. ولی قصه ی شما فرق میکند، انگار فقط آدم های خیلی خاص هستند که با شما رابطه ی عمیق قلبی دارند، آدم هایی که با شنیدنِ اسمِ شما دیوانه میشوند، آدم هایی که روضه ی شما را میفهمند و پر پر میزنند..

احساس کردم یک چیزی در زندگی ام نیست، کم است. یک خلاء عمیق که نبودش اذیتم میکرد، فهمیدم که همین دور بودن ناشایسته و نامبارکم از شماست.. 

چهل روز مانده است به شهادتتان..

ادعا نمیکنم که فقط برای شناخت خودتان آمده ام، نه .. صادقانه میگویم که برای التیام خودم آمده ام بیشتر.. آمده ام چون به وجود شما در زندگی ام احتیاج داشتم .. اما چشم امیدم به شماست که مرا برای خودتان خالص کنید، خودتان را به من بشناسانید، بار بگذارید روی دوشم، بگویید در این روزهای سخت بدون پدر من چه کمکی میتوانم برای شما بکنم؟ آه.. ای حقیقتِ لیله القدر! ای سر مستورِ خد! ای مادر اربابِ ما ! خودت را به زندگی ما بچشان، کاش روزی آنقدر شما را از خودم راضی ببینم و به وجودتان نزدیک باشم که بتوانم به نامِ مادر بخوانمتان!


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
لا اله الّا انت
سبحانک
انّی کنت من الظالمین
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان