هر دل که جا بماند، بی کربلا بماند، ابن السبیل دنیاست

محرم های پیش بیشتر حواسم بود، از روزها قبل از آمدنش، حواسم بود به دیدنی ها، شنیدنی ها، خواندنی ها، خوردنی ها. 

صبح که خبر رفتن مهدی شادمانی را شنیدم و رفتم متن هایش را خواندم نشستم و به حال خودم زار زدم، چقدر خدا دوستش داشت که انقدر طیب و طاهر شده بردش پیش خودش، چقدر نگاهش وسیع شده بود و چه خوب موقعی خودش را رساند به کاروان کسی که عاشقش بود.

به خودم آمدم و دیدم امسال یکدفعه چشم باز کرده ام و دیدم محرم شده، تا همین یک هفته قبلش اصلا از خودم راضی نبودم، از آنچه به گوش هایم خورده بود مخصوصا. از اینکه در برابرش سکوت کرده بودم و توجیه هایی که توی ذهنم بافته بودم برای سکوت بیشتر آزرده خاطرم.

راستش از روضه ی امشب یک کمی میترسم. میترسم بروم و بفهمم سنگ شده ام ، قلبم کبره بسته از بس هوایش را نداشتم. 

آمدم اینجا دعا کنم، چون دعای نوشتنی ام همیشه قوی تر از دعاهای گفتنی ام است.

آمدم بگویم حواسم پرت بود خدایا! ببخش! لطفا خیلی ببخش و پاکم کن. دیگر تکرار نمیشود. سعی میکنم نشود. تا شب عاشورا قلبم را جلا بده، نگذار از کاروان جا بمانم و حسرت این محرم همه عمر با من بماند‌.

 

۱ نظر

پس از این هیچ چیزی نمیتواند اتفاق بیفتد.

رفتی. حسابی بهم ریختم. روحم پاره پاره شد. کسی تویِ دلم خندید. نگاه کردم دیدم همه ی درخت های پای تپه میخندند.

همه دیدند تو چه کردی : کوه ها، درخت ها، آدم ها، همه. 

پس از این هیچ چیزی نمیتواند اتفاق بیفتد. بعد از تو دنیا ساکت و خاکستری ست. 

دلم آویزان مانده، میداند دیگر زنده نخواهد ماند که تو را ببیند.. 


دیلمزاد_ محمد رودگر


پ.ن: ما با اینم گریه کردیم .. ما با دیلمزاد گریه کردیم.. همه! از کتاب هایی بود که دست به دست چرخید و بیشترمون خوندیمش؛ و چقدر دلمان از صفحه صفحه اش آویزان مانده :)پ

 

۱ نظر

دفتر خاطرات یک رقیق القلب!


خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد

شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد، به دیگران برسد


مرحوم نجمه زارع


من با اینم گریه کردم و به نظرم روضه ی باز بود .. خیلی !

۰ نظر
لا اله الّا انت
سبحانک
انّی کنت من الظالمین
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان