نتایج تازه‌ی عمر

انرژی ای که برای پنهان کردن یه موضوعی از عزیزمون صرف میکنیم خیلی خیلی بیشتر از انرژی ای هست که سختی گفتنش ازمون می‌گیره.

 

 

پ.ن: هر راست نشاید گفت. اما فکر می‌کنم بعضی چیزا رو الکی برا خودمون بزرگ میکنیم نگفتنش رو. 

۰ نظر

خرده روایت های ازدواج / این قسمت: مادرهمسر

مادر همسر من ویژگی های مثبت زیاد دارن خداروشکر اما یکی نکات مثبتشون که اول از همه چشمم رو گرفت این بود که ایشون "مادرِ گوش دادنِ فعال در ایران" هستن! یعنی چی؟ یعنی انقدرررر خوب به حرفت گوش میدن و ابراز واکنش می‌کنن که دلت میخواد فقط حرف بزنی.

مثلا یه چیزی می‌گیم که یه مقدار تعجب آمیزه، خیلی با هیجان می‌پرسن: واقعاااا؟؟؟ الکی میگی؟؟؟ خداااییش؟؟؟ جدی؟؟؟ یعنی یه طور قشنگی ابراز تعجب در لحن و تن صدا و حالت صورتشون معلوم میشه که آدم خودش از حرفی که زده تعجب می‌کند!

یا یه چیزی می‌گیم یکم بار غم داره، انقدر قشنگ ابراز همدلی می‌کنن که نگو! تا حالا نشده صداشون کنم یا ببینم فرزندانشون صداشون میکنن و ایشون با کلمه ای غیر از "جانم؟" پاسخگو باشن!

تا به حال ندیدم سرسری جواب کسی رو بدن یا حواسشون به یه کار دیگه باشه وقتی دارن صحبت میکنن.. کامل سرشون رو از گوشی در میارن یا نگاهشون رو از تلوزیون قطع میکنن.. 

وای اگه ازشون طرز تهیه یه خوراکی رو بخوای! انقدر با جزئیات بهت می‌گن که حس می‌کنی تمام فوت و فن کار رو یاد گرفتی!

 

خلاصه اینکه "گوش دادن" و "جواب دادنشون" منو که دیوونه خودش کرده دیگه ببینید بچه هاشون چه کیفی می‌کنن با این ویژگی! از وقتی عروسشون شدم همش سعی میکنم منم تو شنیدن و جواب دادن انقدر فعال بشم‌. انقدر همه وجودم رو برای شنیدن کسی که اومده باهام صحبت کنه فعال کنم.. 

و خب اثرات خوبشم دارم می‌بینم کم کم! هم تو رابطه همسرانه، هم دوستانه، هم معلمانه :)

۱ نظر

بومرنگ

یه مسائلی هست به ظاهر شخصیه ولی در باطن تنها چیزی که نیست شخصی بودنه، در واقع انقدر اثرات اجتماعیش زیاده که شخصی بودنش به چشم نمیاد.

 مثلا حجاب ..‌ از اصل حجاب بگیریم تا مدل حجاب تا حتی رنگِ چادر و روسری! کاملا اجتماعی هستند و اثر گذار بر دیگران. 

ازدواج و هر چه به ازدواج مربوط هست هم یه پدیده خیلی اجتماعیه .. اونم در مقیاس خیلی خیلی بزرگ و اثر گذاری خیلی خیلی زیاد

از نحوه آشنائی و  مراسم خواستگاری بگیرید تا مهریه، جشن ها، مراسم ها و دید و بازدیدها، حلقه، هدیه ها، ماشین عروس و داماد ، سفرهاشون و کلا همه چیش :) 

اعمال جایگزین دیگه هم نمیتونه از اثر اجتماعی مخرب بعضی از مراسم ها بکاهه! مثلا من اگه هزینه مراسم ازدواجم یک ملیارد بشه حتی اگه دو ملیارد هم به نیازمندان جامعه کمک کنم باز هم اثر اجتماعی منفی ای که ازدواج من روی قشر جوان و پدر و مادرهاشون داشته قابل جبران نیست.

خلاصه خدا کمک کنه حواسمون باشه ما در به ظاهر فردی ترین امورمون هم اثر اجتماعی خیلی سنگین و اسمی داریم و قطعا اگه حواسمون نباشه دودش تو چشم و چار خودمون میره.

۱ نظر

آدم شدن چه مشکل!

اونایی که تو بلاک کاربری ندارن نمیدونن ولی ما تو میز کار اینجا یه قسمتی داریم تحت عنوانِ یادآوری شخصی! یه جور چک لیست میتونیم ایجاد کنیم و کارامونو بنویسیم که حواسمون باشه انجامش بدیم. 

من لا به لای امور شخصیم یه گزینه نوشتم تحت عنوان "آدم بودن" .. و هر روز که چشمم بهش میفته از خودم میپرسم یعنی میشه روزی که بتونم کنارش تیک بزنم؟

۱ نظر

بی‌خیال بابا !

بعضی آدما انقدر حرص و جوش میخورن و استرس دارن که آدم ترجیح میده نه چیزی بشون بگه ، نه کاری ازشون بخواد. خودش تنهایی انجامشون بده برا همشون راحت تره.

۱ نظر

از چشمِ من

داشتم فکر میکردم اینکه رفتار یا منش یه آدمی برایِ ما "سخت‌گیرانه" یا "سهل گیرانه" تلقی میشه، نشون دهنده ی اینه که ما داریم از منظر خودمون به قضیه نگاه میکنیم، نه از منظرِ اون.. 

مگر نه در چهارچوب فکری خودش کسی فکر نمیکنه : " ای بابا! من چقدر الکی سخت گیرم!" بلکه فکر میکنه: "مردم چطور میتونن انقدر راحت گیر باشن؟ " خودش از نظر خودش معمولیه و خیلی هم خوب و منطقی!

۰ نظر

هنوز هیچ حرفی

بنظرم دو تا انسان سالم معمولی وقتی با هم حرف میزنن در طبیعی ترین حالت ممکن به مقادیری اختلاف نظر میرسن، اگه نرسن یا سالم معمولی نیستن یا هنوز هیچ حرفی نزدن!

۰ نظر

کاش کسی اینها را به مادر و پدرها میگفت

این مدت با دیدن اوضاع و احوال سه نفر از بچه ها به یه نتیجه ی خیلی مهم رسیدم که به نظرم ثبت کردنش خالی از لطف نباشه، برای اینکه یادم نره!


ببینید!

اگه یه پسری خواست بیاد خواستگاری دخترِ شما، که دختر شما هم به هر دلیلی ازش خوشش میومد ( گولشو خورده بود، نفهم شده بود، یچیزایی میدونست که نمیدونید یا هر چی ) ، ولی به نظر شما پسره بسیار آدم بد و بی لیاقت و نامناسبی بود ، بذارید یه جلسه پاشه با خانواده ش بیاد! 

چرا اینو میگم؟


اول اینکه اگه تربیت خودتون رو قبول دارید، این احتمال رو بدید که شاید اون پسره واقعا خوبه که دخترتون دوستش داره! شاید شما دچار گارد الکی شدین.


دوم اینکه شاید پسره واقعا بده و قصد آسیب رسوندن به دخترتون رو داره، خب در این صورت هم اون پسر و خانواده ش باید بفهمن که دخترتون تحت حمایت کامل شما قرار داره و اونها باید فکر هرگونه آسیب رسوندن به اون رو از سرشون بیرون کنن!


سوم اینکه شما به دخترتون شخصیت دادید، برای نظرش ، هر چند به نظرتون اشتباه بوده حرمت قائل شدین، اون هم براتون حرمت قائل میشه.. مگر نه ممکنه خیلی حد و مرز ها در این اتفاق بشکنه!


چهارم اینکه وقتی امور در تونل خانواده ها قرار میگیره همه چیز خیلی خیلی امن تر و منطقی تر پیش میره، یعنی دخترتون خیلی راحت تر قانع میشه که باید قید طرف رو بزنه. 

اما..

اگه از همون اول بگید "نع!" ، دخترتون و اون پسر در بهترین حالت فکر میکنن بهشون ظلم شده، فک میکنن خیلی بیچاره ن، بعد میفتن به دنبال راهکار هایی برای قانع کردن شما .. یعنی با هم "ارتباط" دارن بدون اینکه شما بدونید. طی این ارتباط کم کم در یک روند کاملا و تماما احساسی و الکی و بی منطق به هم وابسته میشن..

یعنی اگه قبلا دخترتون فقط قصدش این بود که پسره بیاد تا خیلی عادی ببینه به دردش میخوره یا نه، الان به جایی میرسه که میگه: من نمیتونم با کسی غیر از این ازدواج کنم! 

یعنی تلاش برای "راه پیدا کردن" تبدیل میشه به "تلاش برای ازدواج".

و این فاجعه ست.. و شاید بدترین ظلمی که یه پدر و مادر میتونن در حق آینده فرزندانشون بکنن!


البته ماجرا از اون طرفشم درسته : اگه پسرتون دلش میخواد براش دختری رو خواستگاری کنید و اون دختر به نظرتون اصلا واجد صلاحیت نباشه.. لااقل یه جلسه خواستگاری رو برید براش! همین.


خلاصه که مقاومت برای اولین اقدام رو بذارید کنار! که عارضه های بسیار داره .. بعدش هر چقدر دلتون خواست سخت بگیرید که خودشون پشیمون بشن برن اصلا! ولی مانع اولین اقدام با خانواده نشید .. سمّه!



پ.ن: الحمدلله . 


۲ نظر

کار هر کس نیست

واقعا احمق بودن و احمقانه و خوشحال تصمیم گرفتن هیچ سختی ای نداره، هنر اینه که آدم عاقلانه به انتخاب برسه؛ عاقلانه ی خوشحال!  اینه که سخته، هزینه بره، وقت و حوصله و انرژی جسمی و روحی و فکری میخواد، و تقوای زیاد. 


فرق کلمه ی "خوشحال" در "احمقانه ی خوشحال" و "عاقلانه ی خوشحال" خیلیه! خیلی .. خیلی.. خیلی.. به طوری که " این کجا و آن کجا؟ "


پ.ن: من همیشه خیلی مدعی بودم در این زمینه که تو رو خدا عاقل باشین و اینا..  و الان دارم فکر میکنم آیا خودم میتونم طبق ادعای خودم رفتار کنم یا نه؟ :|

۱ نظر

معدن هایی برای کشف شدن

خدا یه سری معادن پنهان انسانی داره رو زمین، که کنار ما راه میرن، نفس میکشن، غذا میخورن، زندگی میکنن.. ولی خب زیستن‌شون با ما ها یه تفاوت هایی داره.. آروم آروم دارن شهید میشن!

بعد هر چند وقت یه بار که خدا میبینه انسانیت و عقیده داره در سطح جامعه کمرنگ میشه ، خدا از یکی از این معادن رونمایی میکنه تا ما یکم به خودمون بیایم دوباره! که بفهمیم.. که بهانه ای برای نفهمیدن نداشته باشیم..

مثلا مرحوم حسین سخا، شهید حججی و به تازگی مرحوم سید محمد ساجدی که با خانواده در راه برگشت از سفر کربلا کشته شدند. 



این پست و پست های قبلیش رو اگر ببینید جالبه.. از پیج دوستانِ مرحوم! البته که به نظر من از اونجایی که شهادت به مهر روی شناسنامه نیست، جا داره بگیم شهید. 




پ.ن: واقعا دلم میخواد بدونم مرگ ما هم در عالم هستی انقدر اثرات خوبی خواهد داشت؟ امیدوارم انقدر زندگی خوبی داشته باشیم که با رفتنمون اثراتش بتونه چند برابر هم بشه. 

۱ نظر
لا اله الّا انت
سبحانک
انّی کنت من الظالمین
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان