اعتصم بحبلک...

أَ أَقْطَعُ رَجَائِی مِنْکَ؟

وَ قَدْ أَوْلَیْتَنِی مَا لَمْ أَسْأَلْهُ مِنْ فَضْلِک

أَمْ تُفْقِرُنِی إلَی مِثْلِی؟

وَ أَنَا أَعْتَصِمُ بِحَبْلِک..


مناجاة الراجین

۱ نظر

از تبارس نورس امّیدواران

کَیْفَ أَرْجُو غَیْرَکَ؟

وَ الْخَیْرُ کُلُّهُ بِیَدِک..

وَ کَیْفَ أُؤَمِّلُ سِوَاک؟

وَ الْخَلْقُ وَ الأَْمْرُ لَک!


چگونه چشم امید به غیر از تو داشته باشم؟

در حالی که تمامی خیر و خوبی های دنیا در دستان توست..

و چگونه غیرِ تو را آرزو کنم؟

وقتی که آفرینش و فرمان فقط و فقط خاصِ توست..


 

مناجات الراجین

۰ نظر

یا سابغ النعم

اگر امشب از جمیع درد های جسمی و روحی ام جان سالم به در ببرم و کلاس های فردایم را به خوبی برگزار کنم میشود گفت زندگی آنقدر پوستم را کنده و به جایش پوست های کلفت تر از آن در آمده که شده ام یک کروکودیل پوست کلفتِ همچنان دل نازک :)



پ.ن: خدایا بهم رحم کن.. ارحم من راس ماله الرجاء .. و سلاحه البکاء ..

۲ نظر

finished

تا حالا شده از شدت سردی هوا انگشت هاتون خشک بشه و سر امتحان تا چندین دقیقه به جای نوشتن سوالات فقط در تلاش باشید که یخ دستاتون باز بشه که حرکت کنه؟ 

یه همچین حالتی داشتم امروز .. 

و هوا به قدری سرده که دندون های آدم هم به ارتعااااااششششش دررررر میاددددد :)



پ.ن: ترم پنج هم به پایان رسید، ینی نصف بیشترش تموم شد ؟! آخی :( 

نمیخوام بگم چه زود گذشت! آخه زود نگذشت! ولی چه خوب گذشت! تجربه دانشگاه خیلی خیلی دوست داشتنی تر از دبیرستان بود برام :) خیلی! الحمدلله ..

۳ نظر

نگفته ایم و ندانی

کاش میشد بعضی وقتا وسط حرف زدن روحمونودر بیاریم بگیریم جلوی چشم طرف بهش بگیم: آخه ببین داری به کی چی میگی ! :)  نه واقعا ببین!

۲ نظر

لالایی

شیشه رفت تو دستش، عمیقا دستش برید، همون لحظه دعا کرد که خدایا عصبِ دستم آسیبی ندیده باشه! من قراره مادر بشم.. چندین سال باید بچه م رو بغل کنم! 
همون وسط یادش افتاد یه مادری بود که شش ماه بیشتر نتونسته بود بچه ش رو بغل کنه و زد زیر گریه .. نه از درد دستش .. 

لا یوم کیومک یا اباعبدلله (ع)




پ.ن: اینو تو راه بیمارستان گوش میداد و اشک می‌ریخت!
۱ نظر

قاره های مکشوف

درک این نکته برای ما از نونِ شب واجب تره که بدونیم ما فقط یه قسمتی از زندگی آدم های اطرافمون هستیم. از یه راننده تاکسی یا یه رهگذر گرفته تا کسی که قراره بیشتر عمرمون رو باش زندگی کنیم ، مثلا همسرمون!

هر کدوم از این اطرافیان نازنین ما به غیر از نسبتی که با ما دارند پیش از ما هم نسبت ها و وظایفی داشتند و بعد از ما هم نسبت ها و وظایفی خواهند داشت و همه فکر و ذکر و هم و غم شون ما نیستیم و وقتشون کاااملا برای ما نیست!

پس _به قول استاد ادیب_ مثل کریستف کلمب نباشیم که تا به یه جایی میرسیم فکر کنیم خودمون کشفش کردیم و از اول هم برای خودمون بوده و تا آخر هم برای خودمونه و آدم های قبلی اونجا هم انگار نه انگار! :)


انسان آزاده و مستقل آفریده شده تا بتونه از پس مسئولیت های فردی و اجتماعیش بر بیاد! آدم ها رو به هیچ بهانه ای تو زندان خودمون محبوس و محدود نکنیم!

ان شاء الله.. 

۳ نظر

nothing else

شاید دیگه لازم باشه یه اتاقک هایی در سطح شهر بذاریم که توش دوتا صندلی باشه که رو یکیش همیشه یه نفر با لبخند نشسته..

هر وقت نیاز داشتیم میرفتیم اونجا، شروع میکردیم حرف میزدیم، حرف میزدیم، حرف میزدیم، اون هم فقط میشنید و میگفت اوهوم! آره.. واقعا؟ درسته..

نه نصیحت میکرد، نه حرفای روانشناسانه تحویلمون میداد، نه چیزایی که میدونیم رو مثل همه مردم تو گوشمون میخوند، نه منبر میرفت نه هیچی!

فقط و فقط میشنیدمون!

گاهی تنها دوای درد آدما همینه که "بگن" و "شنیده بشن" .. نه چیز دیگه ای!

۲ نظر

ولی هر چی میگذره بالا نمیاره که راحت بشه!

روح پیچه یچیزی مثل دلپیچه ست که به جای محتویات معده آدم احساس میکنه که داره تمام غم و شادی و فکر و ذکر و حس و هیجانش رو بالا میاره :)

۳ نظر

🖐 :)

دیدید یه وقتایی از زمین و آسمون انقدر براتون میباره که دیگه نتونید نفس بکشید؟ 

اینجور مواقع آرامش خودتون رو حفظ کنید و برای دوربین مخفی های خدا که منتظر ثبت واکنشتون هستن دست تکون بدین :)

۱ نظر
لا اله الّا انت
سبحانک
انّی کنت من الظالمین
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان