صدایم را به یاد آر اگر آوازِ غمگینی به پا شد

برایِ من که بریدن و دل کندن از هیچ چیزی هیچ وقتِ خدا آسان نبود، فکر نکن که این بار بخواهد راحت باشد، دلم یک روز تلافی خواهد کرد این همه بی مهری را که در حقش روا داشتم، نه؟ فکر کن آدم دست و دهانِ بهترین رفیقش را ببندد و بیندازد در یک انبار تاریک تا مبادا بخواهد ذره ای زندگی خودش و دیگران را تباه کند. فکر کن هر لحظه صدایش را بشنود که دارد خودش را میکوبد به در .. میکوبد به در که در را برایش باز کنم، میکوبد به در که نگذارد با عقلِ عاقبت اندیش کاری بر خلاف خواسته اش کنم. تحملِ این ها برای من آسان نیست. منم که زجر مکرر شده ام؛ 
هر روز در اندیشه ی روزی که بی رمق، باید جنازه ی بی روحم را بکشم تا در آن انبار تاریک، با دست های یخ زده ام قفل های در را یکی یکی باز کنم. ببینم دلِ کوچکم یک گوشه از حال رفته. خودم را بکشانم کنارش، با اشک .. دست هایش را باز کنم ، زخمِ طنابی که خودم بر دستانش محکم کردم ببینم، دهانش را که باز میکنم از لای چشم های نیمه بازش نگاهم کند، با لب های رنگ پریده بپرسد: کارِ خودت را کردی؟ 
شرم کنم از چشم هایش، آرام بگویم : باور کن برای همه مان بهتر بود.. 
سرم داد و هوار راه بیندازد و بگوید تا ابد دورم را خط میکشد.
میان آن همه فریاد دوباره تنِ خسته ام را بلند کنم و بروم، متحیر.. ندانم که کجا ؟ ندانم که چگونه حتی؟ سوال ها و حرف ها مثلِ تیر به سمتم روانه شوند، مثلِ تیر.. و من زره انداخته بنشینم در میانه ی واقعه..
اصلا خستگی ام را بی خیال ، اهمیتی ندارد ! دلم هم هیچ، بگذار او تا ابد با من قهر بماند، مگر آدمِ بی دل یا دل مرده کم پیدا میشود؟ جای خالی اش را مجبورم یک سنگ بگذارم، حرف ها و نگاه ها و سوال های سهمگین را هم بگذار بیایند، 
اما..
 اگر حتی یک لحظه با خودت فکر کنی که من "نامرد" ، "بی رحم" ، "ناجوانمرد" ، یا هر صفتی که شاعرها و نویسنده ها به آنِ بی وفایِ زندگیشان نسبت میدهند هستم؛ پس آن روز غریب تر و اندوهناک تر از من دخترکی روی زمین خدا نیست. آن لحظه ها را چگونه طاقت بیاورم؟


پ.ن: دوست داشتن همیشه به ماندن نیست، گاهی به رفتن است. به رنجِ امروزِ دل بریدن را برای آرامش فردا طاقت آوردن. بیچاره من اگر او هم نتواند بفهمد. 

ب.ن: خدایا .. تو که میبینی ! بسه.. ممنون که میبینی! ممنون که هوامون رو داری! دیگه چی بخوام؟

لا اله الّا انت
سبحانک
انّی کنت من الظالمین
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان