جمعه ۱۸ آبان ۹۷
خواب دیدم معلم ادبیات بچه ها پاش خوب شده و برگشته .. من دارم دونه دونه بهش میگم هر کلاسی رو تا کجا درس دادیم ولی ناراحتم و بغضم گرفته دلم میخواد برم یه گوشه زار زار گریه کنم..
از اونجایی که خواب های من نمودِ روشنِ عمیق ترین احساسات درونیمه ، بیدار که شدم از خودم پرسیدم: واقعا؟ یعنی واقعا دلت نمیخواد دیگه معلم ادبیات نباشی؟
بعد دیدم که تهِ دلم میگه: نه :( درسته خیلی کار سختیه و واقعا یکشنبه ها له میشم اما متاسفانه فکر کنم واقعا برام سخته ادبیاتشون رو درس ندم!
بازم هر چی که خیره.. :)