خب حالا که نمیاین پیک نیک بریم مشهد؟ :/

یه دوستی دارم حالش ناخوشه، خیلی.. خیلی فشار عصبی روشه سر قضیه ازدواجش با کسی که دوس داره و خب مثلِ همیشه مخالفت خانواده! :(

بعد من خیلی سر خوش و بی مقدمه بهش پیام دادم: " شما زغال دارین بیارین؟ من جوجه ها رو خوابوندم تو زعفرون و پیاز و آبلیمو طعم بگیره، الان دیدم زغالمون تموم شده .. توپ والیبال بیارم بازی میکنن به نظرت ؟ :) "


الکی مثلا همه چی درست شده و ما فردا میخوایم بریم پیک نیک چهار نفره! 

خب میدونم خیلی اسکلانه و ردّی بود پیامم ، ولی جدی احساس کردم دلش نیاز به التیام داره، حتی اگه تخیلی باشه، حتی اگه کوتاه باشه، حتی اگه دو ثانیه باشه، حتی اگه هیچ وقت به واقعیت نپیونده! بازم همینکه یکمی لبخند بنشونه رو لبمون و بگیم : " آره خب میگذره این روزا.. روزای خوش هم میاد. " به اندازه کافی خوب نیست؟

لکن نمیدونم دوستم چرا هیچ ری اکشنی به این پیام دیوانه وارم نشون نداد؟ :| :) من اگه یکی بهم پیام بده " شما زغال دارین بیارین برا فردا؟ " در بدترین شرایط روحی ام کلی میخندم و خدا رو بابت دوست خلم شکر میکردم. اما الان مثل اینکه تیرم به سنگ خورد :| :( با این خلاقیتام!


بعدا نوشت: نوشته " کاش خبرِ خوبی داشتی واقعا.. " خدایا ! میشه یه خبرِ خوب بفرستی؟ .. خدایا جوجه هام رو دستم موند که! خدایا ولی مرسی که خل آفریدیم :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
لا اله الّا انت
سبحانک
انّی کنت من الظالمین
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان