از تصور آینده ی نیامده ناراحتم

وقتی یکی از رفتارهای یه آدمی براتون قابل درک و قابل قبول نیست  ولی کلی برای خود اون فرد احترام قائلید و اندک محبتی.. ولی عقلتون مدام آژیر میکشه که: "بابا! تو نمیتونی با این رفتارش کنار بیای! هم اعصاب خودت رو بخاطرش خورد میکنی هم اعصاب اوشون رو.. بیخیالش شو.. وایسا از همین دور نگاهش کن! "کاش میشد قبل از اینکه بخواد احساسی درون شما و یا ایشون شکل بگیره این قضیه خاتمه پیدا میکرد تا اینکه بعد یه مدت طولانی آشناشدن و حرف زدن و به طبع وابسته شدن بخواید بشون بگید نه و دوتاتون زیر بار این "نه" قدرِ چهار سال دولتِ روحانی له و پیر بشید. 


پ.ن ۱ :

احتمالا در حال مرتکب شدن عمیق ترین اشتباه عمرم باشم!

پ.ن ۲ :

یکی از دلایلی که میخواستم از جهادی برنگردم و همون جا بمیرم همین بود، هیچ دلیل مقدس و الهی هم نداشتم! لکن حیف که نشد :)

پ.ن ۳ :

+ باید چکار کرد؟

_با وحشتناک ترین سرعت ممکن دور شد...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
لا اله الّا انت
سبحانک
انّی کنت من الظالمین
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان