مگه من چقدر جا میگیرم؟ من با کیف و کفش و زیارت نامه و جانمازم فوقِ فوقش چندتا کاشی میشیم مگه؟ یکی؟ دو تا؟ زیاده؟ باشه.. من قول میدم که یجوری بشینم که کم جا بگیرم. یه تیکه فرش کوچیک از گوهرشاد! همونجایی که سحرِ جمعه ی آخرین بار که اومدیم حرم بعد از نماز صبح رفتم نشستم که خوابم نبره از گرمای رواق! که مثل گنجیشک میلرزیدم! که خادم بهم گفت خیلی سرده برو تو .. که دلم میخواست بمونم همونجا و بگم " طلوع میکند آن آفتابِ پنهانی / ز سمت مشرق جغرافیایِ عرفانی .."
قربونِ وسعتِ حرمتون ! قربون رواق هایِ دل بازتون! قربون صحن جامع تون که همه دنیا توش جا میشن .. مگه من چقدر جا میگیرم؟ من فقط یه تیکه از گوهرشاد رو میخوام که "دزدیده در شمایلِ خوبِ تو بنگرم " . ینی میگین جام نمیشه آقای رئوف؟
پ.ن: شما میدونین خانواده ی ما چه عمیق براتون دلتنگه. چه عمیق و دردناک و دردناک و دردناک .. نکنه .. هعی .. :)
یه شعری هست با ردیف "دل کندم" میخوام بنویسمش از دوستام میترسم :) ولی مینویسم .. صرفا چون توش گوهرشاد داره! بیت آخرش میگه : از تو که خیلی عاشقِ شاهِ خراسانی / یک شب میانِ صحنِ گوهرشاد دل کندم..
من همیشه به شاعرش غبطه میخورم! فکر میکنم امن ترین جا برای دل کندن از هر چیزی، از هر عزیزی، از هر خاطره ای در محضر امام رئوف باشه! برا آدم راحتش میکنن! راحت و قابل تحمل! بعدم میگن : ما هستیم خیالت راحت باشه ها!
حالا آتیشم نزنین :) صرفا چون مرتبط بود گفتم. هیچکی شلغم نیست! همه فرشته ن.. شلغمم میوه ی بهشته راستی :))