اضافه وزن

آدمی برای جان و دلِ سالم به در بردن از آنچه در روز می‌بیند و می‌خواند و می‌شنود، باید پناه ببرد به شب، به پناهگاهِ عمیقِ بنا شده ی خدا در شب.


پ.ن: خدایا! از اینکه برای زندگیم برنامه های بزرگی داره که میخوای هم زمان با اونها من هم بزرگ بشم، ازت ممنونم.. اینه رازِ غم ها و سختی هایی که باید در هر دوره از زندگیم پاس کنم شاید. نه؟ :)


+ چقدر این روزها سنگینه.. سنگین.. بد نیست، اصلا بد نیست.. فقط سنگینه! انگار زمان و مکان و اشیاء و حتی مولکول های هوا وزن چهار برابری پیدا کرده باشن..

۰ نظر

هر چه تبر زدی مرا، زخم نشد جوانه شد

خدا رو ابتلائات و امتحاناتِ بنده هاش خیلی حساسه. یعنی من به عینه دیدم که چقدر خدا روی واکنش انسان ها به این قضیه حساسه! 


ابتلائات و اتفاقاتی که افتادنش اصلا اصلا دستِ ما نبوده و ما کاملا بی اختیار در این موقعیت قرار گرفتیم.. مثلا آدمی که به دلیل تصادف در بچگیش یه آسیبی دیده، آدمی که یه بیماری ای رو داره، آدمی که مثلا پدرش معتاده، آدمی که در خانواده شون یه بیمار وجود داره، اصلا ژن یه بیماری در خانواده شون زیاده، آدمی که لکنت زبان داره، آدمی که یکی از والدینش فوت شدن، جدا شدن، آدمی که در فقر به دنیا اومده، یا اصلا در ناز و نعمت فراوان به دنیا اومده، اینا همش ابتلائه..

افتادن هیچ کدوم دستِ خودش نبوده.. واقعا نبوده! و ما انسان ها نباید انقدر گاو باشیم که این اتفاقات رو دست مایه تمسخر یا شکست دلِ اونها قرار بدیم‌. 

میتونیم و حق داریم که انتخاب کنیم و خودمون رو مرور کنیم که با وجودِ این شرایطِ سختِ موجود میتونیم کنار اون آدم بمونیم بدونِ اینکه نگاه تحقیر آمیز، شماتت بار، ناراضی، ترحم انگیز بهش داشته باشیم یا نه؟  [ محک انسانیت آدما یه همچین چیزاییه ]

اگه "آره" واقعا باید با تقوا و محکم بریم جلو و مرهم باشیم، نه یه زخمِ تازه رو قبلی ها..

اگه "نه" باید با محترمانه ترین و محتاطانه ترین حالت ممکن بگیم که ما متاسفانه انقدر بزرگ و وسیع نیستیم که ظرفیت این ابتلاء قشنگ شما رو داشته باشیم. البته اینطوری هم نباید بگین. باید یه کلمات هوشمندانه ای به کار بگیرین و دور بشید و واقعا قلبا هم بدونید که اون انسان هیچی از شما کمتر نداره.. هیچی! بلکه انقدر بزرگه که شما نمیتونید بفهمید. :) اصلا به مخیله تون هم نمیرسه چقدر..


خدایا! من میدونم که چقدر روی رنج بنده هات حساسی و چقدر بنده هایِ قشنگِ رنج کشیده ت نور چشم و عزیز دلت هستن، و کسی نگاه چپ بهشون کنه ناراحت میشی.. خدایا! لطفا بهمون ظرفیت بده و کمک کن گاو نباشیم. دور از محضر گاو :(



پ.ن: خدایا! بی همگان داره خیلی جالب تر و عجیب تر از چیزی که من فکر میکردم رقم میخوره.. خدایا تو بهترین قصه نویس دنیا و آخرتی.. دمت گرم. 

خدایا لطفا ظرفیت پذیرش خیر ت رو به ما بده. ما هم به خیرِ تو عمیقا محتاجیم، هم به ظرفیتِ پذیرشِ خیرِ تو .. 



۳ نظر

نمایش صبحگاهی :)

درسته که بیداری بین الطلوعین توفیق اجباری زندگی من بود، ولی خب هی همش فکر میکنم ضرری که فشار روانی ش داره برام بیشتره یا فایده ای که بیداریش؟ 

غم های مسافر

یه خانومی تو اتوبوس کنارم نشسته بودن، داشتن با تلفن حرف میزدن.. با حالِ زار..
میگفتن که : وقتی از سونوگرافی اومدیم و فهمید بچه افتاده خیلی خوشحال شد، گفت اصن دعایِ من بود که افتاد، نه خودتو میخوام نه بچه ت رو .. دیگه هم نه پول دوا درمونت رو میدم، نه خورد و خوراک نه هیچی.. منم پاشدم وسایلم رو جمع کردم رفتم خونه مامانِ خودش که پس فردا برام حرفی در نیاد.. تو فکر میکنی من الان زنده م؟ نه.. از همون شبی که بچه م رفت من مردم.. این پنج روزه شدم یه مرده ی متحرک .. من خیلی وقته به آخر خط رسیدم.. نه.. تو اصن نمیفهمی من چی میگم.. چطور میتونم با کسی که از مرگ بچه ش شاد میشه زندگی کنم؟ با یه روحِ بیمار.. انقدر بیمار.. خودم وقتی حالم بهتر شد چرخ خیاطی م رو راه میندازم کار میکنم که زیر دین این آدم نباشم!


پ.ن: خب میدونم که یه قضیه رو باید از دو طرف شنید تا قضاوتش کرد.. ولی خب بازم چقدر دردناک بود.. :( وقتی داشت از اتوبوس پیاده بشه نگاهش کردم .. چهره ش رنگ و رو پریده بود.. و ناامیدی و بی پناهی تو چشم هاش موج میزد .. 
از دیروز که دیدمش همش دارم به این فکر میکنم که چرا؟ چی میشه ما آدما اینطور میشیم و اینکه من اگه جای اون خانوم بودم چکار میکردم؟ من اگه به کجا برسم میگم رسیدم به آخر خط؟ یعنی با چنین شرایطی هم همچنان به این معتقد میمونم که " برای مومن هیچ بن بستی وجود نداره"؟ 


بیاید برای خانومه دعا کنیم که درهای رحمت و امید به روی زندگیشون باز بشه.. 




۰ نظر

خب حالا که نمیاین پیک نیک بریم مشهد؟ :/

یه دوستی دارم حالش ناخوشه، خیلی.. خیلی فشار عصبی روشه سر قضیه ازدواجش با کسی که دوس داره و خب مثلِ همیشه مخالفت خانواده! :(

بعد من خیلی سر خوش و بی مقدمه بهش پیام دادم: " شما زغال دارین بیارین؟ من جوجه ها رو خوابوندم تو زعفرون و پیاز و آبلیمو طعم بگیره، الان دیدم زغالمون تموم شده .. توپ والیبال بیارم بازی میکنن به نظرت ؟ :) "


الکی مثلا همه چی درست شده و ما فردا میخوایم بریم پیک نیک چهار نفره! 

خب میدونم خیلی اسکلانه و ردّی بود پیامم ، ولی جدی احساس کردم دلش نیاز به التیام داره، حتی اگه تخیلی باشه، حتی اگه کوتاه باشه، حتی اگه دو ثانیه باشه، حتی اگه هیچ وقت به واقعیت نپیونده! بازم همینکه یکمی لبخند بنشونه رو لبمون و بگیم : " آره خب میگذره این روزا.. روزای خوش هم میاد. " به اندازه کافی خوب نیست؟

لکن نمیدونم دوستم چرا هیچ ری اکشنی به این پیام دیوانه وارم نشون نداد؟ :| :) من اگه یکی بهم پیام بده " شما زغال دارین بیارین برا فردا؟ " در بدترین شرایط روحی ام کلی میخندم و خدا رو بابت دوست خلم شکر میکردم. اما الان مثل اینکه تیرم به سنگ خورد :| :( با این خلاقیتام!


بعدا نوشت: نوشته " کاش خبرِ خوبی داشتی واقعا.. " خدایا ! میشه یه خبرِ خوب بفرستی؟ .. خدایا جوجه هام رو دستم موند که! خدایا ولی مرسی که خل آفریدیم :)

۰ نظر

^_^


غصه نخور دیوونه

کی دیده شب بمونه؟ :)

۰ نظر

چقدر تا انفجار این بمب ساعتی مونده؟

گاهی چه مرزِ کمرنگیه بین حماقت و فداکاری!


پ.ن: خدایا من رو نامرد نخواه! ضعیف هم.

یا معینی عند مفزعی*

خداجان سلام! امیدوارم حال شما خوب باشد، حال بنده حقیر که تعریف چندانی ندارد..

اینجانب از شما درخواست دارم که باعثان و بانیان این حال را مورد ببخش و آمرزش خود قرار بدهی لکن لطفا در حین بخشش و آمرزش یک ضربه خدایانه هم بنواز در گوششان تا دل من هم خنک شود! 

مرسی :)


یاعلی



* یا صریخ المستصریخین.. یا قاصم الجبارین حتی :)

۰ نظر

ت ی دو نقطه، ف ی یه نقطه

خدایا باورم نمیشه تو جهنمت بخواد از بعضی روزای این دنیا سخت تر بگذره به ما :)

۰ نظر

...

داشتم از جلوی تلوزیون رد میشدم، یه دیالوگی شنیدم ، جالب بود، میگفت:

" خدا همه ی بنده هاش رو محکم گرفته تو بغلش، مثل مادری که بچه هاش رو. بعضی بچه ها خیلی تپلی و با نمکن، خدا میاد لپشون رو میکشه از روی محبت ، اینا جیغ و دادشون میره هوا! نمیدونن مامانه از روی محبت لپشون رو کشیده! "



خدایا! ما که مثل بنده های لپ دارِ قشنگت نیستیم! ولی احساس میکنم استخونای صورتم دیگه خیلی درد گرفته از اظهار محبت های مهربانانه ت، میشه یه مدت فقط بغل؟ :(

۰ نظر
لا اله الّا انت
سبحانک
انّی کنت من الظالمین
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان