هی می‌ترسم نگم و دیر بشه!

یه حسی نقش بسته در وجودم که دلم می‌خواد به همه ی آدمای زندگیم هی بگم که خیلی خیلی خیلی خیلی دوستشون دارم! 

۱ نظر

مثلث و دیگر اشیاء هندسی

هر چقدر قبل از ازدواج باید مراقب باشیم که دل هامون دلبسته و عاشق و بیچاره ی کسی نشن، بعد از ازدواج چندیدن و چند برابر باید مراقب این قضیه باشیم.

قبول کنیم یا نه، بالاخره ما همون آدم هاییم. همون آدم هایی که کم کم از یکی خوششون میاد و یدفه میشه تمام فکر و ذکرشون.. ما همون هاییم و خدایی نکرده اگه زندگی مون ذره ای سرد شه یا بعد از چند سال دیگه جذابیت دوران عقد رو نداشته باشه و اتفاقات زندگی به سمت معمولی شدن بره برامون.. قلبمون میفته دنبال پر کردن این خلاء. دنبال تجربه کردن دوباره ی یه حس آتشین و خب این وقتی متاهل باشیم خیلی خطرناکه!

پس هم باید مراقب باشیم نذاریم زندگی برامون عادی بشه و سعی کنیم محبتمون تر و تازه بمونه، هم واقعا نگهبان قلبمون باشیم.. اگه دیدیم وقتی با یکی از همکارامون حرف میزنیم یه چیزی تو قلبمون تکون میخوره، اگه دیدیم وقتی پیج یه نفر رو میبینیم دلمون میلرزه، اگه دیدیم یه اشتیاق عجیب برای حرف زدن با یکی داره در وجودمون به وجود میاد.. باید به خودمون نهیب بزنیم و سریع از اون و هر چیز یادآورش دور بشیم!

قبول کنیم یا نه ما ها آدمیم و آدم دلبسته میشه.. با این حرف که « من دیگه متاهلم . چه اشکالی داره با فلانی حرف بزنم؟ مگه چی میشه؟ محاله ممکنه من که متاهلم دل بسته ی یکی دیگه بشم» خودمون رو گول نزنیم!

فرقی هم نداره مرد باشیم یا زن! اتفاقا زن های ما چون اونطور که باید از همسرانشون محبت نمیبینن و وجودشون سر تا پا نیاز به محبته ، طبیعیه که وقتی کسی رو میبینن که خیلی گرم و مهربون و با محبته دل ببندن بهش. ولی خب به خاطر طرد شدید عرفی و شرعی خییییلی خیییلی کم بروزش میدن ولی مردها احتمال بروزشون و حتی اقدام کردن در جهت رسیدن به عشق جدیدشون بیشتره.

و من چقدر دلم میلرزه و میسوزه و نگران میشه وقتی میبینم اون دختر متاهل رو که از دایرکت های پیاپی همکلاسی مجردش صحبت میکنه!

۱ نظر

سوال های جدید

امروز یکی از بچه ها ازم پرسید آدم باید از همسرش پول بگیره یا نه؟ گفتم : آره حتما!

گفت: تو چطوری پول میگیری؟ گفتم: من نمیدونم! من هم سختمه بگم ! هم وقتی خودش میگه بیا این پیشت باشه خیلیییی سختمه ازش بگیرم! نگیرمم ناراحت میشه. میگه زن و شوهر نباید با هم ازین حرفا داشته باشن!

 

من ازین حرفا ندارم اما یه احساسی درونم هست این احتیاج رو نمیپذیره. نمیدونم عزت نفسمه، غرورمه، استقلال طلبیمه، چیه دقیقا؟ولی به این فکر میکنم که قرار باشه یه روز دیگه کار نکنم و برای هر چیزی که بخوام بخرم باید چشمم به پولی باشه که یه نفر دیگه به کارتم بریزه دیوونه میشم!

واقعا دلم میخواد بدونم نظر اسلام چیه؟ آیا با استقلال مالی زن مشکلی داره؟ آیا زن رو محتاج مرد میخواد؟ راهکارش چیه برای اینکه زن ها احساس حقارت نکنن؟ همین که مرد پول خورد و خوراک و پوشاک زن رو تامین کنه و قانون بگه مرد داره نفقه زن رو میده قبوله یعنی؟

و اینکه من چرا از مامان بابام پول تو جیبی میگیرم همچین حسی ندارم ولی برای همسرم همچین حس موریانه طوری وجود داره؟ شاید از این نگاه نشئت میگیره که مامان بابای آدم وقتی بهش پول میدن هیچ توقعی ندارن، اما تو زندگی زناشویی انگار خیلی وقتا خیلی چیزا ممکنه توقع ایجاد کنن ناخودآگاه! مثلا زن در برابر کارای خونه توقع داشته باشه. مرد در برابر پولی که میاره یا ازین صحبت ها..

 

کسی هست جواب سوال های ذهن در هم ریخته من رو بدونه؟

 

+ ما تو خواستگاری درباره یه مدل اقتصادی صحبت کردیم که زن احساس حقارت نکنه. اینکه اصلا کارت خرج های خونه دست زن باشه و اینکه یه حساب مستقل داشته باشه زن که مرد همیشه توش به اون میزانی که توافق میکنن و لازمه پول بریزه. اصلا هم دنبال این نباشه که زن چقدرش رو کجا خرج کرد. مثلا بیست و شیشمین روسریش رو خرید یا کادو تولد دوستش رو یا اصلا ذخیره ش کرد. مربوط به خودش باشه.. ولی مرد حواسش باشه اون حساب برای خانومشه و هیچ وقت نباید خالی خالی بشه.

بنظرم حرفای قشنگ و ایده آلی زدیم تو خواستگاری! ولی آیا امکان میپذیره؟ با نگفتن های من و فراموشی های میم فکر نکنم! :)

یه حسی بهم میگه از الان باید برای اون روزای مبادا توشه بیندوزم!

۱ نظر

خرده روایت های ازدواج / این قسمت: مادرهمسر

مادر همسر من ویژگی های مثبت زیاد دارن خداروشکر اما یکی نکات مثبتشون که اول از همه چشمم رو گرفت این بود که ایشون "مادرِ گوش دادنِ فعال در ایران" هستن! یعنی چی؟ یعنی انقدرررر خوب به حرفت گوش میدن و ابراز واکنش می‌کنن که دلت میخواد فقط حرف بزنی.

مثلا یه چیزی می‌گیم که یه مقدار تعجب آمیزه، خیلی با هیجان می‌پرسن: واقعاااا؟؟؟ الکی میگی؟؟؟ خداااییش؟؟؟ جدی؟؟؟ یعنی یه طور قشنگی ابراز تعجب در لحن و تن صدا و حالت صورتشون معلوم میشه که آدم خودش از حرفی که زده تعجب می‌کند!

یا یه چیزی می‌گیم یکم بار غم داره، انقدر قشنگ ابراز همدلی می‌کنن که نگو! تا حالا نشده صداشون کنم یا ببینم فرزندانشون صداشون میکنن و ایشون با کلمه ای غیر از "جانم؟" پاسخگو باشن!

تا به حال ندیدم سرسری جواب کسی رو بدن یا حواسشون به یه کار دیگه باشه وقتی دارن صحبت میکنن.. کامل سرشون رو از گوشی در میارن یا نگاهشون رو از تلوزیون قطع میکنن.. 

وای اگه ازشون طرز تهیه یه خوراکی رو بخوای! انقدر با جزئیات بهت می‌گن که حس می‌کنی تمام فوت و فن کار رو یاد گرفتی!

 

خلاصه اینکه "گوش دادن" و "جواب دادنشون" منو که دیوونه خودش کرده دیگه ببینید بچه هاشون چه کیفی می‌کنن با این ویژگی! از وقتی عروسشون شدم همش سعی میکنم منم تو شنیدن و جواب دادن انقدر فعال بشم‌. انقدر همه وجودم رو برای شنیدن کسی که اومده باهام صحبت کنه فعال کنم.. 

و خب اثرات خوبشم دارم می‌بینم کم کم! هم تو رابطه همسرانه، هم دوستانه، هم معلمانه :)

۱ نظر

یک خروار پاک کن برای صورت مسئله!

اصلا همه چی به کنار. اینکه تا یکم سر و صدا میشه اینترنت ها رو سریع قطع میکنن یعنی توانایی کنترل چیزی که خودشون وارد کشور کردن و توسعه ش دادن و ازش کلی پول در آوردن رو ندارن و این خیلی بدتر و خطرناک تر از گرونی بنزینه!

خدا به انقلابمون رحم کنه و در پناه خودش نگهش داره با این مسئولان عزیزش!

۰ نظر

مکتوب اندیشیدن

انقدر موضوع برای فکر کردن دارم که مغزم داره ترک بر می‌داره از شلوغیشون.. داد و بیداده تو سرم. مثل همیشه فقط منتظرم برسم خونه و شروع کنم به نوشتن و نوشتن و نوشتنشون و جمع و جور کنم ذهنم رو ...

علی الحساب اینکه خدایا لطفا خیلی به من و زندگیم کمک کن! من بی تو هیچم! هیچ هیچ!

۰ نظر

مناجات

خدایا کمکم کن معصومه گم نشه تو این شلوغ پلوغیای زندگی و یدفه به خودش بیاد وقتی یه آدم کاملا متفاوت شده!

۰ نظر

مار _ پونه

برای من که آدم ماجراجوییم، اینکه در مقابل اولین بار دیدن بعضی آدما انقدر گارد دارم خیلی عجیبه! انگار هنوز ندیدمشون اما یه سری اشعه منفی به سمتم پرتاب می‌کنن :(

 

+ راستی یادم بمونه : لال شم اگه دیگه درباره اون آدم صحبت کنم. به من چه اصلا! :)

۰ نظر

روایاتی از سروتونین. آن هنگام که با فراق دست به یکی میکند

میم که می‌رود من تا مدتی منگ می‌شوم. خوابم می‌گیرد و بنظرم جهان جای بسیار کسل کننده ای است. امروز وقتی از ماشینش پیاده شدم و رفت پاهایم فقط مرا به سمت نمازخانه دانشگاه کشید. نماز را خواندم و خوابیدم. چشم که باز کردم دیدم بیشتر بچه ها رفته اند سر کلاس. ساعت را نگاه کردم و دوباره خوابیدم. بعد بیدار شدم و خودم را رساندم به کلاس رانندگی. رانندگی برایم جذاب تر از دانشگاه بود. مربی ام هر چه میگفت از لاین کنار برو انگار به گوشم نمی‌رفت. گاز می‌دادم از همان وسط خیابان. برای اولین بار رفتیم دنده سه. گاز میدادم بلکه دنیا جای هیجان انگیزتری برای زندگی باشد. احساس میکنم سروتونین خونم یک دفعه از ۱۰۰ به صفر میرسد. نازک نارنجی می‌شوم. طاقت هرگونه بی مهری را از دست می‌دهم. انگار تا عادت کنم کسی که نازهایم برایش خیلی خریدار دارد دیگر نیست طول میکشد.

میم که می‌رود زندگی اسلوموشن میشود. دلم یک هیجان بزرگ می‌خواهد. حالا فکر می‌کنم شاید دلیل اینکه میم وقت خداحافظی می‌گوید بیا برویم گیم نت هم همین است که او هم از نظر فیزیولوژیک سروتونینش افت می‌کند.

میم رفته. بی حوصله ام. دلم میخواهد سوار سورتمه ی بزرگ شهربازی مشهد شوم. دلم میخواهد وسط یک کتاب هیجان انگیز غرق شوم. دلم میخواهد دوستانم باشند و دورم را بگیرند. هر چند می‌دانم هیچ کدام از اینها نمی‌تواند خلاء ناشی از رفتن میم را پر کند اما خب اینکه فردا قرار باشد به خاطر یک کلاس خسته کننده برومدانشگاه و کلاس رانندگی هم نداشته باشیم دیگر خیلی ظلم است. تها امیدم به تک کلاس مدرسه است.

۰ نظر

تجربه های نوعروسانه

از کجا میفهمیم همسرمان پیش دوستانش است؟

این وقت ها چه کنیم؟

 

پاسخ سوال اول:

 

_ جواب پیام های شما را یا دیر می دهد ، وقتی هم میدهد چند کلام خشک و خالی و سرد و از سر باز کن برایتان می‌نویسد.

_ زنگ نمی‌زند.

_ وقتی زنگ می‌زنید بعد از سلام می‌گوید که با شما تماس خواهد گرفت ولی نخواهد گرفت.

_ اصلا شما که هستید؟ مزاحمی که از وقتی آمده ارتباط او با دوستانش را کم کرده.

او دلش نمیخواهد وقتی در بین دوستانش هست یک آدم متاهل باشد و حتی حرف زدن با شما پیش چشمان آنها برایش مثل مرگ سخت است. اما وقتی کنار تو است و آنها زنگ میزنند نه پیام هایشان بی جواب می‌ماند نه پاسخ تلفن هایشان به بعد موکول میشود.

 

 

پاسخ سوال دوم:

حالا که او اینطور می‌خواهد پس شما هم سعی کنید آن زمان اصلا وجود نداشته باشید. انگار نه انگار اسمی در صفحه دوم شناسنامه تان هست و اسمتان در صفحه ی دوم شناسنامه ای هست. :) شما هم بروید خوشِ خودتان را بگذرانید. حالا اینکه شما حالتان خوب نیست یا به او نیاز دارید یا اوضاعتان برای خوشگذرانی مناسب نیست یا دلتان برایش تنگ است و میخواهید با او صحبت کنید به او چه!؟  او که وقتی با دوستانش است با شما نسبتی ندارد:/ بگذارید چند ساعتی راحت باشد. والا! در ضمن بعد هم که برگشت خانه از دماغش در نیاورید. 

 

سخت است اما سعیتان را بکنید

و تواصوا بالصبر

والسلام علی من التبع الهدی ☺

 

۰ نظر
لا اله الّا انت
سبحانک
انّی کنت من الظالمین
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان