ابتاه..

پدرم!

ای شکوهِ پا برجا..

ای شکوهِ پا برجای مهربون..

خدا برامون حفظتون کنه!


۰ نظر

آشِخونه چیست و چرا؟ :)

بچه بودیم، دوم_ سوم ابتدایی، خونه همکلاسیمون ته کوچمون بود، بعد از ظهرها میرفتم دم در خونشون بازی میکردیم، لی لی و بالا بلندی و اینا!

بعد اونا تو خونه شون همیشه بساط موسیقی و آهنگ و اینا برقرار بود، مادرش هم اصرار داشت وقتی بازی میکنید تو کوچه، در خونه رو باز بذارید که بتونیم ببینیمتون.. 

ما بازی میکردیم، صدای آهنگ میومد! 

یکی از آهنگا این بود : برو دیگه نگام نکن / عاشقونه صدام نکن!

بعد من نمیدونم چرا اینو اینطوری میشنیدم: برو دیگه نگام نکن / آشِ خونه صدام نکن!

و تا سال های سال فکر میکردم چرا یکی باید یکی دیگه رو " آشِ خونه" صدا کنه؟ فکر میکردم مثلا منظورش اینه که من کلفت و آشپزِ خونه ی تو نیستم! :))) خلاصه تحلیل هایِ عجیبی داشتم!

تا دبیرستان یبار خیلی اتفاقی بچه ها یاد این آهنگ افتاده بودن، یکیشون به مسخره بازی داشت میخوند: برو دیگه نگام نکن/ عاشقونه صدام نکن .. 

من خیلی با اطمینان گفتم : بابا عاشقونه چیه؟ آشِ خونه..

بعد یه لحظه خودم عمیقا به فکر فرو رفتم و فهمیدم چه فاجعه ای اتفاق افتاده! فهمیدم یک عمر در جهالت بودم! هیچی دیگه.. خیلی بهم خندیدن...

خلاصه اینکه ذهنِ خیلی پاکی داشتم بچگیام.. نمیدونستم عاشقونه چیه.. الانم نمیدونم عاشقونه چیه.. اما آشِخونه چیز بامزه ایه به نظرم :)

۰ نظر

سهل علینا!


یا منِ العسیر علیه سهلٌ یسیر..


+ ای کسی که سختی ها برای تو خیلی خیلی آسان است..

این سخت رو برای من تحمل پذیر کن که بتونم انجامش بدم! 



۱ نظر

یا نور النور

ای خدایِ دل هایِ ناروشن!

۰ نظر

مداد رنگی هایم را ندیده ای؟

انگار کن که ناگهان تمام رنگ ها را از دنیا بگیرند، تو میمانی و کلی خاکستری، خاکستری هم که میدانی، سرد است و سنگین و محنت بار و دل مُرده.. 
خاکستری شده ام به یکباره!

۰ نظر

در کوچه پس کوچه های دل‌تنگی...


"دلتنگی" یکی از احساساتیه که من از کف دستم بهتر میشناسمش، انقدر که همه ی کوچه پس کوچه هاش رو قدم زدم .. و اون قسمت دعای کمیل که میگه " صبرت علی عذابک، فکیف اصبر علی فراقک؟" رو خیلی درک میکنم! واقعا چطور تو جهنم میخوایم دوری خدارو تحمل کنیم ما؟ :( 

به عنوان یک دلتنگی شناس بگم براتون که : دل تنگی یه طرفه از دوست داشتنِ یک طرفه هم سخت تره! خیلی خیلی سخت تره! 


امام رضا (ع) ! با کمال پررویی، میدونم که دوستم دارین اما .. از اینکه دلتون برام تنگ نشده دلگیرم.. از اینکه انقدر دلم میخواد ببینمتون و نمیطلبین.. کاش دلتون برام تنگ بشه! من به دلتنگی شما در این روزهای زندگیم عمیقا محتاجم! عمیقا محتاج ..

۲ نظر

خشم.. عجز.. تنهایی!



از پسش بر میام؟ میتونم؟ طاقت میارم؟ قدردان می‌مونم؟ ناسپاسی نمیکنم؟ شکرش ازم بر میاد؟ زنده خواهم موند؟

شاید " یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا / افتادم و باید بپذیرم که بمیرم "
۱ نظر

او

آمد. مرا از چشم خودم انداخت . فهمیدم که هیچم. هیچ تر از هیچ تر از هیچ. تمام ماموریتش همین بود که با موفقیت انجام شد. بعد از این میتواند با خیالِ راحت برود. 

۱ نظر

مسئولیت و سازندگی

یبار تو یه جلسه ای ، استاد میگفتن که مسئولیت پذیری فقط مسئولیت خورد و خوراک و پوشاک و سلامت نیست؛

 مرد باید نسبت به احساساتِ همسرش هم مسئولیت پذیر باشه، اگه میدونه از یه چیزی ناراحت میشه، نگه " به درک که ناراحت میشه" " خب ناراحت بشه که بشه.."  .

باید مراقب بشه که ناراحت نشه! اگه ناراحت شد جبرانش کنه، یا مسئله رو براش حل کنه که ناراحت نمونه..

از جلوگیری از ناراحتی گذشته، سعی در خوشحال کردنش هم داشته باشه! :)

بعد من فکر میکردم که چقدر سخت و کمیاب و غیر ممکن! کدوم مردی حال داره؟ کدوم مردی انقدر حساس و مسئولیت پذیر رو این قضیه پیدا میشه که حس مثبت و منفی درون دل خانومش هم براش مهم باشه؟ 

الان فکر میکنم که ممکنه.. سخته .. ولی ممکنه! و اصلا باید اینگونه باشد! مگر نه زن نابود فرسوده و داغون و سرد و بی امید و انگیزه میشه کم کم!


پ.ن: البته نه تنها وظیفه ی مرده، بلکه وظیفه ی زن هم هست. و همینه که باعث رشد میشه تو ازدواج! و جالبه که این قانون فقط برای چیزای منطقی صدق نمیکنه! مثلا خانومتون از "دروغ " بدش میاد و ناراحتش میکنه! خب اینکه عادیه مرد باید خودش رو اصلاح کنه و دروغ نگه! ولی یه وقتی هست زن از چیز غیر طبیعی که در حالت عادی بد نیستن ناراحت میشه! مثلا میگه : خوشم نمیاد بیشتر از ماهی یک بار مادرت رو ببینیم چون که فلان!

خب حالا مرد باید چکار کنه؟ مادرش رو که باید ببینه، خانومش هم نباید ناراحت بشه.. 

در جریان همین مدارا ها و رعایت ها و حل مسئله ها و مبارزه با نفس هاست که آدم رشد میکنه! چیزی که در تجرد آدم کمتر باش رو به رو میشه و آسوده تره ، به عبارتی : هر کاری دلش خواست میکنه :)

خدایا! مسئولیت پذیری و رشدمون رو زیاد کن! چه در تجرد چه در تاهل اگر روزی در مسیرش قرار گرفتیم. همین. الهی آمین!



۰ نظر

خلاقیت و خستگی!


به حشر تن به جحیم افکنم نخستین بار

دل و دماغ رسن بازی صراطم نیست...


بیت بالا رو طالب آملی گفته، اینطور که معلومه طالب از زمره شاعران خسته‌گانِ عالم بوده! میگه روز قیامت همون اول خودمو پرت میکنم تو جهنم! حوصله ندارم بخوام روی پل نازک تر از مویِ صراط طناب بازی کنم! :))

ولی حالا که فکر میکنم پیشنهاد خوبیه ! ببینید ما یا جهنمی هستیم یا نیستیم ! اگه هستیم که خب همون اول خودمون بریم تو جهنم! اگه نیستیمم که فرشته ها میان از وسط هوا و زمین میگیرنمون، میبرن اونور پل صراط پیاده میکنن.. یه دور پرواز سوار بر بال فرشته م میکنیم دیگه! استرس هم نمیکشیم!

 مرسی از آقا طالب و خستگیاش که دریچه های جدیدی رو به روی ما گشودن :)

۰ نظر
لا اله الّا انت
سبحانک
انّی کنت من الظالمین
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان