پشت صحنه های معلمی

آقای آموزش و پرورش!

اگه خیال کردی من الان میرم تو کلاس و طبق کتابای مسخره شما با بچه هام از نوشتن صحبت میکنم باید بگم که .. سخت در اشتباهی!


واقعا چیه این کتاباتون آخه؟ :|


+ اینطور که من تا الان دیدم "نوشته" رو یه چیز خیلی خشک و رسمی و قالب مند تعریف کردن! یعنی ما یه قالبی داریم با فرم ( مقدمه + تنه + نتیجه) . همه ی کلمه هامون رو هم باید بریزیم تو این قالب تا تبدیل به متن بشه مگر نه نمیشه ! دیگه تو نوشتن هم میخوان ریشه خلاقیت بچه ها رو خشک کنن! :/ درسی که بنظرم مهمترین و باحال ترین درس ممکن برای رشد خلاقیت و تمرین ساختار شکنیه.. نه خب! مومن در هیچ چهارچوبی نمی‌گنجد! شاگردانش هم ..


ولی اینکه راه جدید اختراع کنیم که هم مطالب کتاب رو پوشش بده، هم موجب رشد و خلاقیت و قس علی هذا بشه یکم سخت و زمان بره..


پ.ن: ولی طرح درس نویسیِ دفتر پسند ، عمیقا کار چرت و زمان بریه.. 

واقعا احساس میکنم کلاس انقدر محیط قابل پیش بینی ای نیست که ما به همه اهداف آموزشی ایده آل‌مون برسیم.. چه بسا با خرد جمعی بچه ها به این نتیجه برسیم که نتیجه آورده شده تو کتاب اشتباهه! باید بشینیم طرحی نو در اندازیم..

خلاصه که خدا به من و کلاسم رحم کنه و ان شاء الله اخراج نشم صلوات :)

۰ نظر

با دلِ خونین ، لبِ خندان

ببین مامان! انارو که دیدی.. از این انارایی که هم پوستش سرخه ، هم صد دانه یاقوتش که دسته به دسته با نظم و ترتیب یک جا نشستن واقعا سرخن.. حالا فکر کن این انار رو یه نفر برداره بگیره تو مشتش فشار بده.. نه نه.. اشتباه نکن.. مثل آبلمبو کردن انار نیست، کسی که انار آبلمبو میکنه حواسش هست مهربون باشه با انار.. حواسش هست انار منفجر نشه، اما اینی که من میگم فرق داره.. اصلا اهل مراعات و این حرف ها نیست.. محکم فشار میده انار رو.. ناخن هاش فرو میره تو دل انار.. انار دردش میاد.. دلش جز جز میکنه.. اون ولی کاری نداره با درد دل انار.. ادامه میده.. ادامه میده.. ادامه میده.. خون انار از کنار رد ناخن هاش میریزه بیرون.. حالا له شده انار .. پر از زخم شده پوست انار.. تو دلش خالی شده انار.. از شکل و قیافه افتاده انار.. بعد یدفه از چند طرف پوستش پاره پاره پاره میشه.. بعد دستای اون آدمه قرمز شده..خوشحال میشه میبینه دیگه چیزی نمونده از انار.. میخنده و میندازتش یه گوشه و میره.. بمونه بین خودمون که این قسمت آخر از همه سخت تره برای انار..

گفته بودی "دلخون" شدن چه شکلیه؟ این شکلیه دل خون شدن مامان..


پ.ن: یه روزی میاد که به دستامون نگاه میکنن.. به سرخی دستامون که ببینن دل چند نفر رو با دستامون خون کردیم..رد چندتا انار مونده رو دستامون؟ نگاه میکنن و میپرسن: به کدامین گناه؟ 

۰ نظر

ولی آب سرد کن ساده باشه بهتره!

دیشب خواب دیدم یکی از مخاطبای اینجا پیام دادن که : ببخشید! میخواستیم براتون یه آب سرد کن وقف کنیم روش بنویسیم "به لب های تشنه ات سلام الله" فقط فکر کردیم شاید اگه ازین بیوفامیلی‌ها باشه که هم آب گرم بده به خلق الله هم آبِ سرد بهتر باشه.. میخواستم بدونم نظر خودتون چیه؟

گفتم : ای بابا! شما چرا زحمت میکشید؟ گفتن: نه خواهش میکنم وظیفه ست به هر حال. گفتم: جسارتا حالا مگه من مُردم الان؟ گفتن: عه در جریان نیستید؟ بله ..‌ مُردید شما ...


پ.ن: خدا بیامرزتم... با این خوابام :))) نمیدونم گریه کنم یا بخندم براشون؟ :|


+ ولی مرگ بمون نزدیکه ها.. خیلی.. خیلی.. من از اون روزی که دیدم مردم زیر پست های مرحوم حسینِ سخای بیست و چند ساله کامنت میذارن : خدا بیامرزتت و این ها فهمیدم مرگ چقدر نزدیکه! چقدر تر حتی!

ولی برام کامنت های غیر کلیشه ای و بلند بذارید که اونجا بخونم حوصله م سر نره :)

پیشاپیش ممنون!

۰ نظر

به زیباییِ ماندنت فکر کن ..

امروز هم که بیدار شدم نگاه انداختم به حال دلم، دوباره خوب نبود، توقع داشتم بعد از عرفه خوب باشم، دیدم که نه.. مثل جهادی که توقع داشتم بعدش خوب باشم، که بازهم نبودم.

گفتم خودت باید به داد خودت برسی! و صبحانه نخورده شروع کردم به شستن ظرف ها که خوشحالی مادرم را ببینم که با خوشحالی اش حالم خوب شود، مثل همیشه که در آشپزخانه فکر هایم را منظم میکنم به این فکر کردم که نباید از هیچ کس توقع داشته باشم بیاید حالم را عوض کند، حتی نباید توقع داشته باشم حالم را بپرسند، اما نتوانسم به این فکر نکنم که هر بار حال بد دوستان و اطرافیانم را میدیدم سعی میکردم هر طوری که از دستم بر می آید حالشان را عوض کنم. با یک پیامک، با یک نامه، یک گلدان، یک بیرون رفتن، یا حتی رویکرد های من در آوردی ام که شاید هیچ وقت هم جواب نمیداد. من هیچ وقت وقت خوبی کردن ها فکر نکردم که یک روز جبران میکنند، فکر کردم که من در برابر حال آدم ها مسئولم، مسئولم که نگذارم انقدر بد بمانند، فکر کردم که انسان نیستم اگر حال بد کسی را ببینم و دست روی دست بگذارم.. اما دلم میخواست این را به دیگران هم یاد بدهم.. دلم میخواست این احساس مسئولیت را در وجودشان نهادینه کنم.. شاید روش من اشتباه بوده، شاید آن ها دارند حال آدم های دیگری را خوب میکنند، شاید فکر میکنند من هیچ وقت نباید حالم بد باشد و اصلا خدا مرا به شکل آدمی آفریده که حالش همیشه خوب است پس باید خوبی کند. :)

فکرهایم تمام نشده بود که دیدم دارم آخرین قابلمه را آب میکشم ، بعد به خودم یادآوری کردم که این هفته باید با یک گلدان بروم خانه فلانی بلکه یک کمی حالش را خوب کنم..


+ به قانون چراغ قوه معتقد بودم و هستم.. که میگه اگه میخواید دنیاتون روشن بشه، باید چراغ قوه رو بگیرید رو به رو ، نه اینکه نور رو بندازید تو چشم های خودتون که کور بشید ..  و احسن کما احسن الله علیک..


++ بعضی وقتا به سرم میزنه که برم.. که نباشم، یه مدت خیلی طولانی ببینم کسی هست که بیاد بگه: کجایی؟ بیا.. باش.. نرو.. بعد میبینم یکی دو نفر هستن که یه وضع وخیمی دارن که نمیتونم الان تنهاشون بذارم! و خداروشکر همیشه یکی دو_تا وخیم داریم .. D:


پ.ن: یه روز یاد میگیریم.. یه روز یاد میگیرن..


۱ نظر

سایه تون از سرمون کم بشه زودتر ..

پرزیدنت داره میگه : به احزاب پیشنهاد میکنم دو سال به خودشون مرخصی بدن! والا مام تابستونا میریم استراحت.. استراحت چیز خوبیه.. دو سال استراحت کنید اشکالی نداره!

اولا اینکه نمکدون! :)

دوم هم اینکه احزاب خودِ ماییم! خود این مردمن که هر چقدرم اختلاف نظر داشته باشن بازم هم دل و پشتیبان همن! خود این احزابن که بدون در نظر گرفتن فاز سیاسی منطقه نیروهای جهادی و خیریه هاشون با تمام وجود دارن کار میکنن تو جاهایی مثل کرمانشاه، اهواز، سیستان و بلوچستان و مشهد و هر جایی که از کم لطفی شما ویرونه مونده..

پیشنهاد میکنم شما و وزیر_ وزرای گرامیتون تشریف ببرید استراحت!


فرمودید : دشمن از وحدت ما میترسه.. بر طبل تفرقه نکوبیم!

بله .. همین هم هست! ولی بذارید براتون بگم این نا عدالتی شماست که باعث تفرقه و از هم پاشیدگی میشه.. میدونستید داعش داره از وضعیت بد بعضی مناطق سوء استفاده میکنه و با پشتیبانی مالی و شستشوی فکری یه سری مستضعف عضو میگیرن برا خودشون؟ میدونستید ما جایی اسکان داشتیم که توی همون شهر سی تا خانوار داعشی زندگی میکردن؟ میدونستید؟ میدونستید و باز هم با نیش باز رو به روی مردم از این نطق ها میکنید؟ چطور خوابتون میبره؟ 

خلاصه اینکه تفرقه افکن هم خودتونید.. نه مردم .. نه احزاب.. هر چقدر هم که روش و منش‌شون اشتباه باشه! ما بر هر طبلی هم بکوبیم حالیمون میشه که تو این وضعیت جای بر طبل شادانه کوبیدن نیست!


متنفرم ازتون! و برای خودم متاسفم که نتونستم مانع رای آوردنتون بشم!

و میخواستم اینا رو یه جایی بنویسم که یادم نره..


پ.ن: مشخصا تحلیل نیست و یه تخیله خشم سیاسیه و کاملا احساسی ، تحلیل نباید اینطور باشه..


۱ نظر

سخت است فراقِ تو برایِ همه ما

امسال وقت دعا چند نفر رو خیلی خیلی مفصل و سفارشی دعا کردم بعد گفتم همه مومنین و مومنات و اینا .. بعد رسیدم به خودم! هی خواستم بگم خدایا فلان قضیه و بهمان مورد و این و اون و اون یکی و اینطوری و اونطوری! دیدم زشته دیگه! رو کردم به گنبد گفتم: ما بد سلیقه ایم، تو حاجاتِ ما بخواه / ورنه گدا مطالبه آب و نان کند!
امیدوارم کلی حاجات خفن برامون خواسته باشن از خدا که به فکر خودمونم نمیرسه!

پ.ن: دلم نرگس میخواد.. نرگس و بارون و هوای خنک...
حقیقتش نرگس تنها گلیه که تا حالا حاضر شدم براش پول خرج کنم :)

+ هر سال میگم خب! سال دیگه دعا با صدای خود حضرت (عج) ان شاء الله.. و باز سالِ بعد ..
۰ نظر

فدای آن لب عطشانت


به لب های تشنه ات سلام الله
بنفسی انت یا اباعبدلله ...

هر وقت که مردم و خواستید برام یه کاری کنید و مثلا دلتون خواست یه آب سرد کن بذارید برا یه جایی که مردمِ تشنه زیادن، لطفا بگید یه نفر با خط خوش بیتِ بالا رو روش حک کنه..
اصلا و ابدا هم لازم نیست بنویسید به یاد مرحومه ی مغفوره فلان.. چه کاریه؟
۰ نظر

:) :(

گفت: امشب برام دعا کن دیگه بهم نگه خواهر!

۱ نظر

دیالوگ برتر هفته: خانوممون خودمم!

کلاس تموم شد، بچه ها رفتن، داشتم وسایلم رو جمع میکردم که مادرِ مدرسه با یه لیوان شربت اومد درِ کلاس! تا نگاهش بهم افتاد گفت: عه! خانومتون رفت؟ براش شربت آورده بودم ..


پ.ن: یکی از معایب یا جذابیت های فاصله سنی کم با دانش آموزاتون اینه که با خودشون اشتباه گرفته میشید! :| :)

۰ نظر

کاش یه تونل بزرگ داشتیم به اسم تونلِ جیغ و فریاد

گلوی آدما نیاز به جیغ و داد زدن داره، چشمای آدما نیاز به اشک ریختن داره، حتی دست آدما نیاز به کتک زدن داره، دندون هاشونم نیاز به گاز گرفتن، دل آدما علاوه بر شادی و مهربونی نیاز به غمگین بودن و خشمگین شدنم داره..
همه ی همه اینا به مقادیری لازمن، و خب این مقدار اگه در راه درستش خرج نشه قطعا در راه غلطش خرج میشه..
یعنی شما اگه هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا نزنید پا میشید میاید سر خانواده و دوست و رفیقتون میزنید! اگه اشکاتونو در خونه خدا نریزید برای یه سری اتفاق سخیف دنیایی میریزید، اگه کتکتون رو نزنید تو گوش دشمنان اسلام میزنید تو گوش دوستان اسلام، حتی اگه جیغ جیغتون رو یه جای مثل شهربازی خالی نکنید میاید سر خواهر و برادر و شوهر و بچه خالی میکنید!

پس یاد بگیریم همه ی هیجاناتمون رو درست به کار ببریم! یادمه حاج آقا عابدینی میگفتن که راز "اشداء علی الکفار رحماء بینهم" همینه.. و مومن باید شدت و رحمت رو با هم داشته باشه و اگه از قوه غضبیه ش در مبارزه با بدی ها استفاده نکنه یه جایی بین مومنین میزنه کارو خراب میکنه!

پ.ن: تو کشتی اژدر یه زن و شوهر رو به رومون بودن! یکم که کشتی اوج گرفت خانوم شروع کردن به جیغ زدن، مردک میله رو رها کرد دست گرفت رو دهن زنش میگفت جیغ نزن!
خب آخه ای انسان فاقد شعور! تو اگه خوشت نمیاد زنت جیغ بزنه _به هر دلیلی_ از اول سوارش نکن این وسیله رو! این چه حرکت سخیف و بی ادبانه و مسخره ایه؟
داشتم تعریف میکردم تو ماشین.. مادر و پدرم اصلا باورشون نمیشد! میگفتن حتما شوخی میکردن! ولی متاسفانه من میدیدم که جدی بود چقدر! و انقدر متاسف شدم که بازی کوفتم شد! ای خدای فریاد های در گلو مانده! ای خدای شعور بخش به بی شعوران..

۰ نظر
لا اله الّا انت
سبحانک
انّی کنت من الظالمین
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان