تو را چه شده؟

وقتی قراره چند ساعت دیگه حسرت الانت رو بخوری پس سعی کن از الانت لذت ببری خب :/

۰ نظر

اصلا تموم میشه؟

اینکه از شنبه تا چهارشنبه سرم مثل کنار ضریح امام رضا (ع) شلوغه و پنجشنبه و جمعه هم شوهرم میاد و بازم سرم شلوغه احتمالا تدبیریه که خدا اندیشیده برای این روزهام. مگر نه حالم طوریه که هر لحظه تنها باشم غصه از بند بند وجودم می‌زنه بالا و ممکنه چشم هام اشکی بشه.

خیلی کم طاقت شدم، زود خسته میشم، زود بهم میریزم، انقدر نازک نارنجی شدم که نمیرم طرف بابام که مبادا یه چیزی بهم بگه که ذره ای طعنه توش باشه که من بهم بر بخوره و گریه کنم، مامانم وقتی از برنامه هامون برای زندگی آینده میپرسه، از خونه، از تاریخ رفتن، از هر چی، گریه م میگیره و میگم مامان تو رو خدا نپرس.

خیلی عجیب شدم . نه؟ عمیقا کلافه م. این وضعیت بلاتکلیفی که دارم اذیتم میکنه. انگار تحمل کردن دوری ها توی این نه ماه تو دلم جمع شده باشه، مثل یه جنین بزرگ شده باشه و حالا وقت زایمانش باشه.. همه تحمل هام، همه سختیایی که کشیدم، همه حرفایی که شنیدم، درد همه روزایی که دلم میخواست باشه و نبود، همه ی همه ی همه ش، داره با هم جلوی چشمم مجسم میشه... 

به خودم وعده ی زمستون داده بودم. می‌گفتم میرم دیگه.. تموم میشه.. طاقت بیار.. امتحانا که تموم شه میریم زیر یه سقف.. حالا دارم فکر میکنم به اینکه یعنی من سفره هفت سینم رو تو خونه خودم میندارم؟ اصلا هفت سین هیچی. سفره افطاریم رو تو خونه خودمون میچینیم؟ یا دوباره شبیه ماه رمضون امسال دیدارهامون باید کمتر از بیست و چهار ساعت بشه و اذان ظهر نشده برگرده؟ 

به اینا که فکر میکنم.. به کش اومدن این وضعیت.. به اینکه بازم باید صبر کنم.. به اینکه دلتنگی نمیخواد دست از سرم برداره، به اینکه نه دیگه بابا بعد از ازدواج تو خونه قربون صدقه م میره، انگار یه دیوار کشیدن بینمون، نه میم هست کنارم، ازین تنهایی، از اینکه متاهلم ولی نیستم، ازینکه آویزون موندم، از اینکه زندگیم چند تیکه شده.. از همه چی عمیقا خسته و بدحالم.

فکر کنم خدا سرمو شلوغ کرده که نتونم به این چیزا فکر کنم.. مگر نه پیرتر از چیزی میشم که تو این چند روز شدم. 

نوشتم که یادم بمونه. شاید چند ماه که تو خونه زندگی خودم بودم دلم برا خونه بابا و راحتی هاش تنگ شه. ولی الان فقط میدونم که دیگه خیلی خسته م. خیلی. خداجونم پس کی تموم میشه این اوضاع نا به سامون؟

عند ربهم یرزقون

درسته نزدیک ترین مرگ به من مرگ بابابزرگم بود اما تکان دهنده ترین مرگ تا اینجای زندگی برام رفتن حسین علیمرادی بود، من دوست دارم بهش بگم شهید حسین علیمرادی.. از دیروز انگار طوری سیلی خورده تو گوشمون که نمیفهمیم چی داره میگذره!

۰ نظر

پناهم بده ..

آدم قند خونش که کم میشه، سرش گیج می‌ره، چشماش سیاهی می‌ره، تعادلشو از دست میده و حتی میتونه از هوش بره..

من مشهدِ خونم که کم می‌شه روحم به همچین حالتی دچار می‌شه :(

۰ نظر

ما را از منکران اعجازهایت قرار مده

خدا اگه بخواد آدما رو از هر گوشه جهان و در هر قید و بندی که باشن بر می‌داره و بهم می‌رسونه. چرا مثال بزنم از ملیکاخاتون و امام حسن (ع) که بگیم این بخاطر شرایط ویژه شونه  ؟ مگه یلدا و آووکادو ی بلاگ قصه شون کم عجیبه؟

ولی کاش خدایی که آدما رو انقدر عجیب بهم وصل میکنه، همینجوری هم کنار هم نگهشون داره. ما آدما خیلی کار خراب کنیم‌. انقدر که بعد چندتا سختی همه معجزه های جلوی چشممون رو انکار کنیم و با خودمون بگیم : "ما آدمِ هم نبودیم، این اشتباهی بود که از ما سر زد." ما آدما خیلی خلیم. تو رهامون نکن آهای خدا.

هی می‌ترسم نگم و دیر بشه!

یه حسی نقش بسته در وجودم که دلم می‌خواد به همه ی آدمای زندگیم هی بگم که خیلی خیلی خیلی خیلی دوستشون دارم! 

۱ نظر

مثلث و دیگر اشیاء هندسی

هر چقدر قبل از ازدواج باید مراقب باشیم که دل هامون دلبسته و عاشق و بیچاره ی کسی نشن، بعد از ازدواج چندیدن و چند برابر باید مراقب این قضیه باشیم.

قبول کنیم یا نه، بالاخره ما همون آدم هاییم. همون آدم هایی که کم کم از یکی خوششون میاد و یدفه میشه تمام فکر و ذکرشون.. ما همون هاییم و خدایی نکرده اگه زندگی مون ذره ای سرد شه یا بعد از چند سال دیگه جذابیت دوران عقد رو نداشته باشه و اتفاقات زندگی به سمت معمولی شدن بره برامون.. قلبمون میفته دنبال پر کردن این خلاء. دنبال تجربه کردن دوباره ی یه حس آتشین و خب این وقتی متاهل باشیم خیلی خطرناکه!

پس هم باید مراقب باشیم نذاریم زندگی برامون عادی بشه و سعی کنیم محبتمون تر و تازه بمونه، هم واقعا نگهبان قلبمون باشیم.. اگه دیدیم وقتی با یکی از همکارامون حرف میزنیم یه چیزی تو قلبمون تکون میخوره، اگه دیدیم وقتی پیج یه نفر رو میبینیم دلمون میلرزه، اگه دیدیم یه اشتیاق عجیب برای حرف زدن با یکی داره در وجودمون به وجود میاد.. باید به خودمون نهیب بزنیم و سریع از اون و هر چیز یادآورش دور بشیم!

قبول کنیم یا نه ما ها آدمیم و آدم دلبسته میشه.. با این حرف که « من دیگه متاهلم . چه اشکالی داره با فلانی حرف بزنم؟ مگه چی میشه؟ محاله ممکنه من که متاهلم دل بسته ی یکی دیگه بشم» خودمون رو گول نزنیم!

فرقی هم نداره مرد باشیم یا زن! اتفاقا زن های ما چون اونطور که باید از همسرانشون محبت نمیبینن و وجودشون سر تا پا نیاز به محبته ، طبیعیه که وقتی کسی رو میبینن که خیلی گرم و مهربون و با محبته دل ببندن بهش. ولی خب به خاطر طرد شدید عرفی و شرعی خییییلی خیییلی کم بروزش میدن ولی مردها احتمال بروزشون و حتی اقدام کردن در جهت رسیدن به عشق جدیدشون بیشتره.

و من چقدر دلم میلرزه و میسوزه و نگران میشه وقتی میبینم اون دختر متاهل رو که از دایرکت های پیاپی همکلاسی مجردش صحبت میکنه!

۱ نظر

سوال های جدید

امروز یکی از بچه ها ازم پرسید آدم باید از همسرش پول بگیره یا نه؟ گفتم : آره حتما!

گفت: تو چطوری پول میگیری؟ گفتم: من نمیدونم! من هم سختمه بگم ! هم وقتی خودش میگه بیا این پیشت باشه خیلیییی سختمه ازش بگیرم! نگیرمم ناراحت میشه. میگه زن و شوهر نباید با هم ازین حرفا داشته باشن!

 

من ازین حرفا ندارم اما یه احساسی درونم هست این احتیاج رو نمیپذیره. نمیدونم عزت نفسمه، غرورمه، استقلال طلبیمه، چیه دقیقا؟ولی به این فکر میکنم که قرار باشه یه روز دیگه کار نکنم و برای هر چیزی که بخوام بخرم باید چشمم به پولی باشه که یه نفر دیگه به کارتم بریزه دیوونه میشم!

واقعا دلم میخواد بدونم نظر اسلام چیه؟ آیا با استقلال مالی زن مشکلی داره؟ آیا زن رو محتاج مرد میخواد؟ راهکارش چیه برای اینکه زن ها احساس حقارت نکنن؟ همین که مرد پول خورد و خوراک و پوشاک زن رو تامین کنه و قانون بگه مرد داره نفقه زن رو میده قبوله یعنی؟

و اینکه من چرا از مامان بابام پول تو جیبی میگیرم همچین حسی ندارم ولی برای همسرم همچین حس موریانه طوری وجود داره؟ شاید از این نگاه نشئت میگیره که مامان بابای آدم وقتی بهش پول میدن هیچ توقعی ندارن، اما تو زندگی زناشویی انگار خیلی وقتا خیلی چیزا ممکنه توقع ایجاد کنن ناخودآگاه! مثلا زن در برابر کارای خونه توقع داشته باشه. مرد در برابر پولی که میاره یا ازین صحبت ها..

 

کسی هست جواب سوال های ذهن در هم ریخته من رو بدونه؟

 

+ ما تو خواستگاری درباره یه مدل اقتصادی صحبت کردیم که زن احساس حقارت نکنه. اینکه اصلا کارت خرج های خونه دست زن باشه و اینکه یه حساب مستقل داشته باشه زن که مرد همیشه توش به اون میزانی که توافق میکنن و لازمه پول بریزه. اصلا هم دنبال این نباشه که زن چقدرش رو کجا خرج کرد. مثلا بیست و شیشمین روسریش رو خرید یا کادو تولد دوستش رو یا اصلا ذخیره ش کرد. مربوط به خودش باشه.. ولی مرد حواسش باشه اون حساب برای خانومشه و هیچ وقت نباید خالی خالی بشه.

بنظرم حرفای قشنگ و ایده آلی زدیم تو خواستگاری! ولی آیا امکان میپذیره؟ با نگفتن های من و فراموشی های میم فکر نکنم! :)

یه حسی بهم میگه از الان باید برای اون روزای مبادا توشه بیندوزم!

۱ نظر

خرده روایت های ازدواج / این قسمت: مادرهمسر

مادر همسر من ویژگی های مثبت زیاد دارن خداروشکر اما یکی نکات مثبتشون که اول از همه چشمم رو گرفت این بود که ایشون "مادرِ گوش دادنِ فعال در ایران" هستن! یعنی چی؟ یعنی انقدرررر خوب به حرفت گوش میدن و ابراز واکنش می‌کنن که دلت میخواد فقط حرف بزنی.

مثلا یه چیزی می‌گیم که یه مقدار تعجب آمیزه، خیلی با هیجان می‌پرسن: واقعاااا؟؟؟ الکی میگی؟؟؟ خداااییش؟؟؟ جدی؟؟؟ یعنی یه طور قشنگی ابراز تعجب در لحن و تن صدا و حالت صورتشون معلوم میشه که آدم خودش از حرفی که زده تعجب می‌کند!

یا یه چیزی می‌گیم یکم بار غم داره، انقدر قشنگ ابراز همدلی می‌کنن که نگو! تا حالا نشده صداشون کنم یا ببینم فرزندانشون صداشون میکنن و ایشون با کلمه ای غیر از "جانم؟" پاسخگو باشن!

تا به حال ندیدم سرسری جواب کسی رو بدن یا حواسشون به یه کار دیگه باشه وقتی دارن صحبت میکنن.. کامل سرشون رو از گوشی در میارن یا نگاهشون رو از تلوزیون قطع میکنن.. 

وای اگه ازشون طرز تهیه یه خوراکی رو بخوای! انقدر با جزئیات بهت می‌گن که حس می‌کنی تمام فوت و فن کار رو یاد گرفتی!

 

خلاصه اینکه "گوش دادن" و "جواب دادنشون" منو که دیوونه خودش کرده دیگه ببینید بچه هاشون چه کیفی می‌کنن با این ویژگی! از وقتی عروسشون شدم همش سعی میکنم منم تو شنیدن و جواب دادن انقدر فعال بشم‌. انقدر همه وجودم رو برای شنیدن کسی که اومده باهام صحبت کنه فعال کنم.. 

و خب اثرات خوبشم دارم می‌بینم کم کم! هم تو رابطه همسرانه، هم دوستانه، هم معلمانه :)

۱ نظر

یک خروار پاک کن برای صورت مسئله!

اصلا همه چی به کنار. اینکه تا یکم سر و صدا میشه اینترنت ها رو سریع قطع میکنن یعنی توانایی کنترل چیزی که خودشون وارد کشور کردن و توسعه ش دادن و ازش کلی پول در آوردن رو ندارن و این خیلی بدتر و خطرناک تر از گرونی بنزینه!

خدا به انقلابمون رحم کنه و در پناه خودش نگهش داره با این مسئولان عزیزش!

۰ نظر
لا اله الّا انت
سبحانک
انّی کنت من الظالمین
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان