در هواداری ما بی‌خبران حیرانند!؟

و گفت:

تهش همین caring ه بچه ها.. همش بر میگرده به همین.. حتی رابطه ی بنده با خدا هم یه جور caring ه.. 

لبخند زدم از اینکه قبلا به این نتیجه رسیده بودم، و با خودم فکر کردم " نگاه دار سرِ رشته تا نگه دارد .. " و باز فکر کردم حتی اگه من هوای خدارو نداشته باشم بازم اون هوام رو داره.. به حسابِ اینکه اون خداست و من بنده.. ولی به نفع خودمه که من هواشو داشته باشم :)

۳ نظر

برایِ رنج هایِ نیامده ات

هدا عزیزِ دلم!

با اشک برایت می‌نویسم که بدانی دنیا همیشه لبخند آور نیست، گاهی تلخ میشود، تلخ و آزارنده، گاهی قلب کوچکت را توی مشتش فشار میدهد، گاهی آنقدر مچاله ات میکند که دور از چشم من بروی توی اتاق و سعی کنی صدای هق هق هایت را به حدی پایین بیاوری که فقط خودت بشنوی و آن میان فکر کنی نکند این همه آرام کردن صدای گریه های بلند خفه ات کند.‌ ( بلند گریه کن مادر! خب؟ من باید بفهمم! خدا شانه های من را برای پناه دادن به اشک های تو آفریده .. )

امید قلبم! نمیدانم رنجی که دنیا قرار است تو را با آن بزرگ کند چیست؟ هدا .. چه چیزی قرار است برایِ تو بشود یک رنج، یک ابتلاء ، یک چیزِ سختِ گریه انداز؟

هر چه هست ، جانِ مادر، بدان که آن رنجِ من نیز هست .. حتی _کسی چه میداند_ اگر اسباب رنج‌ت من باشم ، باز هم خودم باعث رنج خودم هستم که تو را این چنین آزرده ام دختر!

هدا! از هر نصیحت و حرف امیدوار کننده ای سیرم! نه دلم میخواهد از فواید رنجی که میبریم بنویسم نه از سختی هایش! ول کن نصیحت ها را! سخت است دیگر.. دروغ که نداریم. سخت است.

فقط آمدم بگویم عزیزِ دلم! آدم در این زندگی گاهی به نقطه ای میرسد که خسته از تمام حرف های امیدبخش و نصیحت ها و تواصی به صبر ، فقط دلش میخواهد گریه کند، یک گریه ی بی انتها، برای رنجِ بی التیام! آدم گاهی به این نقطه میرسد ، فقط میخواستم اگر به آن رسیدی دست و پایت را گم نکنی و فکر نکنی آنروز آخرین روزِ دنیاست. روز لبخند های تو نیز میرسد . آخ! مادر به فدایِ آن لبخند هات ! :)


پ.ن: بچه ها! نگران نشید . چیزِ خاصی نشده :) همون همیشگی! ممنون که دعامون میکنید.

۰ نظر

سی‌ونُه

سلام .. 

امروز از صبح به شما فکر کردم ، آمدم زیارتِ دخترتان و زیر لب گفتم : "اگر چه ما همه در حسرتِ مزارِ توایم/ کنارِ حضرتِ معصومه (س)  در کنارِ توایم " .. که واقعا هم هستیم! :) 

غروب هم برای مادرم یک دسته نرگس خریدم.

دارم به راه های نزدیک تر شدن به شما فکر میکنم و گمانم یکی از راه هایش محبت و کمک به مادرم باشد .. 


پ.ن: راهِ مرا اشاره شو! ای همه آرزویِ من ..

۰ نظر

سامانه های باران زا


آسمون به طرز هوشمندانه ای شروع کرده به باریدن :) یعنی اثر پروانه ای در این حد که آدم ها رو شرایط جوّی دور کره زمین هم اثر میذارن!  :|
۰ نظر

چهل

آنقدر که شما برای من مادر خوبی بودید من دختر خوبی برای شما نبودم ، راستش را بگویم؟ خیلی اعتراف دردناک و شرم آوری است اما باید بگویم که:

 نمی‌شناسمتان، برایم دورید، در اعماق دور قلبم ایستاده اید، برای شما کم نوشته ام، شرمسارم از همه ی اینها شرمسارم! :(

من فکر میکنم شما گنجِ پنهانِ خدا هستید که توفیق محبت و شناختتان را به این راحتی ها به کسی نمیدهند، مثلا پسر شما گنج عیانِ خداست انگار .. خاص و عام، بد و خوب، میشناسندش ، اسمش که می آید جگر انسان آتش میگیرد انگار.. ولی قصه ی شما فرق میکند، انگار فقط آدم های خیلی خاص هستند که با شما رابطه ی عمیق قلبی دارند، آدم هایی که با شنیدنِ اسمِ شما دیوانه میشوند، آدم هایی که روضه ی شما را میفهمند و پر پر میزنند..

احساس کردم یک چیزی در زندگی ام نیست، کم است. یک خلاء عمیق که نبودش اذیتم میکرد، فهمیدم که همین دور بودن ناشایسته و نامبارکم از شماست.. 

چهل روز مانده است به شهادتتان..

ادعا نمیکنم که فقط برای شناخت خودتان آمده ام، نه .. صادقانه میگویم که برای التیام خودم آمده ام بیشتر.. آمده ام چون به وجود شما در زندگی ام احتیاج داشتم .. اما چشم امیدم به شماست که مرا برای خودتان خالص کنید، خودتان را به من بشناسانید، بار بگذارید روی دوشم، بگویید در این روزهای سخت بدون پدر من چه کمکی میتوانم برای شما بکنم؟ آه.. ای حقیقتِ لیله القدر! ای سر مستورِ خد! ای مادر اربابِ ما ! خودت را به زندگی ما بچشان، کاش روزی آنقدر شما را از خودم راضی ببینم و به وجودتان نزدیک باشم که بتوانم به نامِ مادر بخوانمتان!


۰ نظر

.. و کذلک ننجی المومنین!

دیشب پستای تولد یکی از بچه ها رو میخوندم و بغضم گرفته بود، چقدر نیاز داشتم یکی بهم بگه چقدر امسال بزرگ تر شدی، ممنون که اومدی، فدا سرت سختیا ، بازم بمون، تولدت مبارک :) 

ولی طبق چیزی که شناسنامه نوشته تا تولد من سه ماه و پنج روز مونده! لعنت به شناسنامه .. وقتی نمیفهمه تولد من همین موقع هاست، نمیفهمه این چند روز چقدر عجیب درد کشیدم، دردِ بد نه.. دردِ پیله دریدن، دردِ بزرگ شدن، درد تلاش برای نفس کشیدن، پیله ی من همین بود نه؟ بزرگ ترین چالشِ امسالم.. اول بهش میگفتم کربلای من همینه! آدما همیشه باید حس کنن وسط کربلای زندگیشونن.. ای صبحِ امید! یا اباعبدلله .. نمیدونم واقعا! دیشب با یکی بعد از مدت ها حرف زدم و بهم گفت واقعا داری متولد میشی ، همین روزا بهت تولدت رو تبریک میگم .. ولی لحظه های قبل تولد هم خیلی سخته.. دیشب با اشک خوابم برد .. اشک از فرداهایی که میدونم از امروزم سخت تره ، و لبخند برای اومدنِ روزهای بعد از سختی، روزهای تولد، روزهای یافتنِ حیاتی قشنگ تر و بزرگ تر و عمیق تر، اگر مومن باشم :)

۲ نظر

روایتی از "ف" و "فرحزاد" در آیینه شعر بیدل


چه خوش است راز گفتن به حریف نکته‌سنجی

که سخن نگفته باشی به سخن رسیده باشد ...


پ.ن: این رو امشب از بیدلِ دهلوی خوندم، خنده م گرفت! هی میخواستم بگم عه :)) خب بیدل تعریف کن! بعد اینکه اینو کشف کردی چی شد؟ الان خوبین؟ خوش میگذره بتون؟ زندگی چطوره؟ بچه ها خوبن؟

ولی بیدل چیز خاصی نگفت :)

۱ نظر

این امانت های نازنینِ شکستنی!

دخترم ، زیبای کوچکم، جانِ دلم، سلام :)

حقیقت را تازه فهمیدم، تمامش دستِ خداست، آرامش و حالِ خوب تمامِ تمامش دستِ خداست ، هیچ آدمی به خودیِ خود حالت را خوب نمیکند، شاید هم خوب کرد اما بعد از مدتی دیدی حرف هایش دیگر حال و هوای تو را عوض نمیکند بدان یا تو دلت را غبار گرفته یا از اولش هم حالت خوب نمیشده، فقط توهم خوب بودن داشتی و این غریزه ات بود که داشت خوشحالی میکرد نه روحت! 

هدا جان، نازنیم .. 

نه محبت مادرت، نه خوش گذرانی های همراه با رفیقانت، نه عشق همسرت؛

 باید این را بدانی که آرامشی که از هر کدام از اینها میگیری برای خودشان نیست، همه اش را خدای "مسبب الاسباب" در وجود آنها گذاشته تا به قلبِ کوچک تو امید و آرامش بدهند. پس به هیچ کدامشان دل خوش نکن و امید نبند، به محبت های مادرانه ی من تکیه نکن، به رفاقت دوستانت تا آخر عمر دلگرم نباش، حتی مثل پیچک در عشق همسرت نپیچ.. مرا دوست داشته باش، دوستانت را دوست داشته باش، همسرت را دیوانه باش اما حواست باشد منشاء تمام این حال و هوای خوب و امید بخش جای دیگری ست .. از خزانه ی تمام نشدنیِ کسی دیگر !

 اگر به من و بابا نگاه کردی و دلت گرم شد، از خدا تشکر کن، اگر در اوج ناراحتی با دوستت حرف زدی و غمت فرو نشست از خدا تشکر کن، اگر در کنار همسرت آسایش و آرامش دنیا میهمان قلبت میشد از خدا تشکر کن و بگو که میدانی همه اش از جانب اوست. 

این ها به این معنا نیست که قدردان نباشی.. که "من لم یشکر المخلوق، لم یشکر الخالق" .. تو باید قدرِ تک تک انسان هایی که خدا آنها را وسیله ی بهتر کردنِ حالِ تو کرده است بدانی.. قدر این آدم ها را ندانستن شبیه این است که آشِ نذری را بخوری اما ظرفش را بشکنی ! :) 

من، بابا، رفقا، معلم هایت، همسرت ، همه و همه وسیله های رساندن محبت و آرامش خدا به توایم، حواست باشد که ما را نشکنی! امانتیم دخترکم.. مراقبت میخواهیم .. میدانم که حواست هست.. اما یادت نرود که به خاطر تمام آدم خوب های دور و برت از تو سوال خواهد شد!

 دوستت داریم جانِ دل.. خیلی خیلی دوستت داریم جانِ دل! خدا محبت تو را به قلبِ ما هدیه کرده است!

حالا فکر کن خدا دیگر چقدر دوستت دارد..

۲ نظر

مشوش م بی تو !

خدایا اگه منو بغل نمی‌کنی، حداقل اجازه بده سرم رو بذارم روی پات چند ساعت با خیال راحت و آسوده بخوابم ! :)

۲ نظر

ز نرگسِ مست ش .. :)

زیارت ملیکا خاتون ، شاهزاده ی روم ، مادرِ ولیِ خدا رو ببینید :)

انقدر لطیفه، انقدر عطر گل نرگس داره، انقدر عباراتی که درباره ایشون به کار رفته شده والا و عمیق و عجیبه، انقدر عالیه، انقدر دعایی که در آخر زیارت اومده خوبه که احساس میکنم چرا تا الان از توسل به این خانوم محروم کرده بودم خودم رو ؟ :(

با تشکر از عزیزی که بهم یاد دادند برم در خونه ی ایشون ! 

۰ نظر
لا اله الّا انت
سبحانک
انّی کنت من الظالمین
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان