یک.
با کلی ذوق و شوق رفتم سر کلاس نهم! و حتما گفتم که من نهم هارو واقعا دوست دارم .. به قدری که هر معلمی میخواد بره سر کلاس نهم تو دلم یا بلند بش میگم: خوش به سعادتتون!
خیلی شیک و مجلسی رفتم سر کلاسشون و میخواستم شروع کنم درس رو! اصلا نمینشستن که :/ مینشستنم آروم نمیشدن! کلا تو یه فازی بودن که نمیخواستن برگردن کلاس.. هیچی دیگه.. درس اضافه ای که براشون آماده کرده بودم رو بی خیال شدم و نشستم رو صندلی! گفتم ببخشید بچه ها من اصلا توانِ ایستادن ندارم این جلسه!
بهار گفت: خب بشینید خانوم! همه معلما میشینن.. فقط شما انقدر می ایستید!
واقعا هم نمیدونم چرا :) نمیتونم سر کلاس بشینم! نشستم و شروع کردم درس رو.. بازم چنتاشون اذیت میکردن! از اینکه نتونستم طرح درسم رو بگم، از این که دوتا از بهترینام داشتن انقدر بازیگوشی میکردن .. واقعا ناراحت بودم، بغض کردم! و خیلی خیلی سعی کردم گریه م نگیره جلوشون.. حس میکردم دیگه تا آخر سال میخوان همینطوری باشن سر کلاسم! نمیدونم چون حالم خوب نبود انقدر رفتاراشون برام سخت شده بود یا واقعا اونا بد شده بودن!
ولی یکم که جدی و سنگین رنگین نشستم و تند تند درس رو خوندیم، فک کنم فهمیدن ناراحتم.. و مقداری متنبه شدن!
خلاصه که درسی که باید تو دو جلسه میگفتم رو تو یه جلسه گفتم :/ و خدارو شکر ادبیاتمون افتاد جلو.. یعنی رسید جایی که باید!
آخرش بهشون گفتم: بچه ها! من عادت ندارم پشت سر کسی که ازش ناراحت شدم حرف بزنم.. میرم رو در رو به خودش میگم.. الانم نه دلم میخواد حرفتون رو ببرم دفتر ، نه هیچ جا.. به خودتون میگم.. که من کلاستون رو خیلی دوست دارم.. و همیشه با کلی امید و انگیزه میام اینجا.. ولی امروز.. نمیدونم فهمیدین با رفتارتون چقدر ناراحت شدم یا نه؟ :)
گفتن آره خانوم فهمیدیم.. خیلی معلوم بود! ببخشین!
بعدم طرح درسم رو گفتم براشون!
ولی واقعا معلمی سخت و غیر قابل پیش بینیه.. قشنگ باید آمادگی انواع ضد حال هارو داشته باشین.. انواع بدقلقی ها.. بدخلقی ها و همه چی!
و خب بد نیست بچه هام بدونن به هر جهت معلمم آدمه و یه روزایی ممکنه خوش اخلاق نباشه یا مریض باشه، یا فکرش مشغول باشه یا هر چی!
آدم باشن و رعایت کنن.. والا!
( دیدین از دست یه کلاسی یا یکی از بچه ها شاکی اید ، بعد میاید تو دفتر میبینید یکی از معلم های دیگه م از همون کلاس یا همون بچه شکایت دارن.. وای خیلی حس خوبیه برا من! قشنگ نور امید به قلبم میتابه! چون خیالم راحت میشه مشکل از درس من یا خود من نبوده! فازشون کلا امروز بدقلقانه بوده! میدونم خیلی بدجنسیه.. خودمم بعدش خجالت میکشم از خوشحالیم.. ولی خب نمیشه کاریش کرد وقتی خوشحالم!)
دو.
برعکس هشتما فوق العاده بودن امروز! از اونجایی که خدا گر ز حکمت ببندد دری.. :)
جالبیش اینه که اون شاگردم که گفتم خلق و خوی متوقعانه داره امروزخیلی خوب بود بنظرم! :/ بعد آخر کلاس اومد گفت خانوم ببخشید! گفتم واسه چی؟ گفت امروز خیلی اذیتتون کردیم !
من: :/// نه بابا! امروز که خیلی خوب بودی!
اوشون: من؟ ://
یه فرآیند جالبی داره .. من همزمان که سعی کردم روی دوست داشتنش کار کنم، با خودمم تمرین کردم که " احتمالا تو هم ویژگی متوقع بودن رو داری تو خودت و میخوای نپذیریش! که توقعِ اون انقدر برات دلخراش و آزاردهنده ست! "
و خب نتیجه این دو فرآیند این شد که امروز باش هیچ چالشی نداشتم! و البته که باید بگذره تا نظر قطعی تر رو بگم.
سه.
اولین جواب نامه م رو دادن! همون شاگردم که گفتم یکمی سخته..
ببینید تو یه تیکه ش چی نوشته برام:
" واقعیت این است که کم پیش می آید نامه یا حرفی از طرف اطرافیانم به دلم بنشیند، چون (متاسفانه یا خوشبختانه) قفل قلبم رمز صد رقمی دارد! به هر حال نامه شما ارقام رمز قفل قلبم را کمی مهربان کرد. "
خب واقعا بی نهایت بود ذوقم از خوندن این جملات! از اینکه این درونگرای من اومده اقرار کرده این خوش آمدش رو.. و چقدر جالب که خودشناسیش انقدر بالاست!
به خودش که نمیتونم بگم.. لکن اینجا بگم که: قربون قفل قلبت با اون رمز صد رقمیش که " کمی " مهربان شده الان :))
چهار.
روز دانش آموزشونم باحال بود . البته خیییلی باحال نه :) بهشون از این قرآن های ترجمه ی آقای علی ملکی دادن.. که خیلی ترجمه ی باحالیه.. و خب جاقلمی هم دادن بشون.. و نامه ی من :)
پنج.
یکیشون یدفه اومد پیشم گفت: خیلی ممنون خانوم! و دستش رو باز کرد و آورد دورم :/ تعجب کردم اولش! نفهمیدم داره چه اتفاقی میفته! بعد فهمیدم میخواسته بغلم کنه :) خب قبلش یه اطلاع بدید عزیزان ..
شش.
یعنی خوشبختی چیزی به غیر از این روزها و ساعت ها و این اتفاق هاست؟
حداقل میشه گفت تمام مولفه های خوشبخت بودن در این روزها گنجیده :)
دیشب داشتم به این فکر میکردم که نیمه ی اول ۹۷ چقدر برام سخت و پرچالش و کوفت و زهر مار و سردرگم و پرتنش بود! و چقدر فکر نمیکردم هیچ وقت از اون حالت نجات پیدا کنم.. و خداروشکر.. چقدر خداروشکر به خاطر آرامش و حس خوب این روزها.. هر چند که بی سختی هم نیست.