شنبه ۱۸ مرداد ۹۹
مامان از پشت در اتاقم گفت : پاشو آماده شو! زود!
گفتم: مگه قرار بود بیام؟
گفت: اگه نیای نه من نه تو! دیگه هیچ وقت برا تهران رفتنت پیش بابات واسطه نمیشم.
راستش با تمام سختیایی که میدونستم داره و اصلا حالشو نداشتم قصد کرده بودم برم اما "اجبار و تهدید" نهفته در این چند جمله باعث شد از تصمیمم برگردم و نرفتم.
شاه کلید راضی کردن من : دادنِ حق انتخاب و آزادی.
در غیر این صورت تبدیل به یه موجود لجباز و وحشتناک میشم که هیچ جوره نمیشه راضیش کرد. این خوب نیست اما اینجوریم!