یا مستعان

منِ خسته و کم‌آورده را بیشتر از منِ با شور و حال دوست نداری، اما هوایم را بیشتر داری، دست هایت را که دورم حلقه کرده ای احساس می‌کنم، اینکه می‌توانم گریه کنم یا گلایه، و خیالم راحت باشد که تو محکم نگهم داشته ای و پشتم را خالی نکرده ای.

هیچ کس جز تو به من حقِ بدحالی نمی‌دهد ، حق نشستن رویِ خاک هایِ وسط راه، حقِ کم آوردن، به قیافه ام شبیه مجرم ها نگاه می‌کنند، در حالت بهتر شبیه آدم هایی که از او توقع ندارند. 

تو اما نگاهت به من شبیهِ مجرم ها نیست، یا شبیه آدم هایی که کاری کرده اند که از آنها توقع نمی‌رود ، بیشتر دوستم نداری، ترحمت را هم بر نمی‌انگیزم، اما نمی‌گذاری وسطِ بدحالی ام ول شوم، به جایِ این کار ها محکم تر می‌چسبی ام.

چون که می‌دانی هر چه از درد و رنج دنیا بر من گران می‌آید ناشی از دور بودن از توست، که اگر من با تو باشم و از آسمان و زمین هم برایم آتش ببارد خم به ابرو هم نمی‌آورم، اما امان از دور شدن از تو که آمد و رفت پشه ای هم می‌شود زجرِ عظیم.. که خودت هم گفته ای " من اعرض عن ذکری، فانَّ له معیشة ضنکا" ..

حواسم پرت بود، از تو دور افتادم، هوای دنیایم بدجوری سرد است، لرز کرده ام، بی‌رمقی را هم به آشفتگی و خستگی اضافه کن، حلقه ی دستانت را هم تنگ تر. 


پ.ن: بیاید یه قراری بذاریم :) هر وقت کامنت های یه پستی بسته بود ینی اینکه نویسنده دلش نمی‌خواد در موردش حرفی بزنه یا سوالی جواب بده یا توضیح اضافه تری یا هیچی ..


لا اله الّا انت
سبحانک
انّی کنت من الظالمین
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان