استادمون امروز میگفتن از اینکه: یه شبی رفتن یه عروسی، رو به روشون یه بچه ی مبتلا به اوتیسم بوده! که اون بچه همزمان با ریتم موزیک پخش شده ، هی پاش رو میکوبیده به زمین و همزمان لبش رو گاز میگرفته! انگار رفتار خودآزارانه ی اون بچه این مدلی بوده.. لبش هم از بس گاز گرفته بوده سرخ و آش ولاش شده بوده!
استاد فکر میکنم دکترای روانشناسی کودکان استثنایی دارن! بعد همون وسط مجلس شروع میکنن به اجرای یه فن درمانی! اینگونه که خودشون هم با ریتم آهنگ پاشون رو میکوبیدن به زمین ولی به جای اینکه لبشون رو گاز بگیرن، انگشتشون رو گاز میگرفتن!
کم کم توجه کودک اوتیسم جلب میشه .. بعد از بیست دقیقه شروع میکنه به تقلید کردن! یعنی به جای لبش آروم انگشتش رو گاز میگیره !
استاد گفتن نمیدونم این عادتش رو ترک کرد بچه یا نه ! ولی امیدوار بودن که یاد گرفته باشه..
فارغ از این که رویکرد درمانی خاطره خیلی جالب بود برام ، این برام جالب تر و فوق العاده تر بود که چقدر فرقه بین دکتری که با کلی ژست و ادا و منت یه وقتی به بچه ی آدم میده تو کلینیک برای دیدنش! بعد یه نفر انقدررر بزرگواره که وسط عروسی یه بچه ی اوتیسم میبینه و بدون توجه به نگاه دیگران، شبیه اون میاد رفتارهاش رو تکرار میکنه تا لااقل آسیبی که به بچه میرسه رو کمتر کنه! خیلی جالب و ارزشمند بود برام .. خیلی! خدا زیاد کنه " انسان " های جامعه مون رو.. + ان شاء الله انسان و با وجدان و مشتی باشیم .