فکر کنم بعد از نوشتن ، لذت بخش ترین چیز در دنیا برای من دیدن و فهمیدن و ارتباط برقرار کردن با آدم هایِ جدید باشه ، مثل مسافرت به یه کشور ناشناخته ی خیلی جذاب میمونه آشنایی با دنیای هر آدم ..
الان داشتم به این فکر میکردم که اصلا مهم نیست کِی و کجا! هر وقت هم به این نتیجه برسیم که " نمیشه " یا "نمیتونیم " ، میتونم با لبخند بگم " خیلی خوشحال شدم از آشناییتون، خوش گذشت، خدانگهدار :) " و واقعا هم به این سه تا عبارت که میگم اعتقاد داشته باشم. چون که واقعا هم خوشحال شدم، هم خوش گذشت، هم خدا نگهدار .. و نه احساس بطلان عمر کنم نه هیچی! تازه این جدای از مبحث "تجربه اندوزی برای زندگی " ه !
پ.ن: البته که آشنایی با دنیای هر آدمی همچین حسی برای آدم به ارمغان نمیاره! یعنی گاهی به شدت هم حس بطلان عمر میکنه آدم. شایدم الان جوگیرم دارم همچین افاضات منورالفکرانه ای میکنم. نمیدونم!