تو بی ما چگونه ای؟

راستش هی دلم میخواد بیام پی وی و بهت بگم قسم به کسی که میپرستی این مساله برای من اصلا انقدر مهم نیست که باعث و بانی دوری ما بشه.. و باز فکر میکنم که از حضورم اذیت میشی و زجر میکشی و نمیام! 
دلم بیش از چیزی که فکر میکنی برات تنگ شده و نگرانته، حتی از قبل که نمیدونستم بیشتر، خیلی بیشتر ، انقدر که هر وقت به تو و این دوری ای که خواستی و کلا این اتفاق لعنتی مزخرف فکر میکنم بغض چنگ میزنه به گلوم و چشمام میسوزه.. :(

باشه.. من نه حرفی میزنم ، نه میام سراغت، نه جایی که بدونم هستی و میبینی زیاد حرف میزنم که مبادا اذیت بشی! ولی کاش میدونستی من الان سرخوش و خوشحال نیستم.. من خودخواه نیستم.. که اگه بودم این همه بغض رو تو گلوم نگه نمیداشتم .. میومدم بهت میگفتم که دلم برات تنگ شده.. و چون میدونم دیدنم ناخودآگاه آزارت میده .. نمیام.. 
تقصیر من نیست .. تقصیر من نبود .. میدونی که نبود.. میدونی که نبود.. من دقیقا هیچ کاره ترین آدم این چند ضلعی بودم فکر کنم.. هیچ کاره ترین! کاش تاوانش رو من با دوری از تو پس نمیدادم عزیز دل.. 
خیلی حرف هست، خیلی .. که کاش میشد بیام رو به روت بشینم و اشک بریزم و بگم.. الان اما فقط از ته دل دعا میکنم که زودتر حالت "احسن الحال" بشه و اینکه هیچ وقت این احساس رو که "وجودت باعث زجر یه نفره" رو نچشی تو زندگیت.. هیچ وقت.. به خصوص اگه اون یه نفر دوستت بوده باشه! از شربت سرفه های بچگیمون هم بدمزه تره!
ولی .. به قول هادی حجازی فر لاتاری: به امام هشتم قرار نبود اینطوری بشه.. :(

حالا که شده..
کاش میگفتی فدای سرمون و میگذشتی.. نه اینکه دور بشی.. دورِ دورِ دور.. کاش روزی که میفهمی " ارزشش رو نداشت"  زیاد دیر و دور نباشه..

نمیدونم چرا امشب دوباره انقدر عمیق ناراحتیم سر باز کرد
گفتم برات اینجایی که نمیبینی بنویسم تا حالم بهتر بشه شاید.
در پناه امام رضا (ع) باشی.. که بهترین پناه شکسته های دنیاست..
بلکه در پناه امام رضا اتفاقی دیدمت :)

لا اله الّا انت
سبحانک
انّی کنت من الظالمین
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان