الان با هر کدوم از بچه ها که کار ازدواجشون لنگ مونده حرف میزنم مشکلشون اینه که: خودمون اوکی ایم ولی خانواده هامون یه سری بهانه ها میارن.. از یه سری شرایط حرف میزنن که برای ما مهم نیست ولی برای اونا چرا!
ضمن احترام به دقت نظر های پدر و مادر های بزرگوار ! فکر میکنم این دقت نظرشون دیگه در بسیاری از موارد تبدیل شده به اعمال سلیقه شخصی! دیگه تفاوت سنی و رشته تحصیلی و قیافه و تیپ و هیکل و تعداد خواهران و برادرانِ طرف چیزی نیست که شما اگه نپسندید بخواید اجازه ازدواج ندید! مگه شما میخواید باش ازدواج کنید آخه؟ :)))
[ بچه هاتون اگه میخواستن با قانون ها و چهارچوب ها و سلایق شما به زندگیشون ادامه بدن در خیلی از موارد اصلا ازدواج نمیکردن! اکثرا دارن ازدواج میکنن که زودتر زندگی رو با چهارچوب های مشابه با چهارچوب ها و جهان بینی و سلیقه خودشون ادامه بدن.. ]
احساس میکنم افتادیم تو یه سیکل معیوب که مادر و پدر هایِ مادر و پدرهامون چون خیلی تو ازدواجشون دخالت کردن و نظر دادن، الان پدر و مادرامون میخوان سلایق شخصیشون راجع به ازدواج رو در انتخاب همسر بچه هاشون اعمال کنن! :|
خب شما به بزرگواری خودتون ببخشید که مادر و پدرتون نذاشتن با سلیقه خودتون ازدواج کنید! کار اشتباهِ اونا رو چرا تکرار میکنید شما؟
پ.ن: خب امیدوارم خدا من رو جزو این مادر ها قرار نده :) اگه داشتم برای فندق هام دلایل مزخرف و سلیقه ای میاوردم برای ازدواج نکردن با کسی که دوسشون دارن، این متنمو بزنید تو سرم لطفا.. ( البته من فکر نمیکنم انقدر عمر کنم که کار به اینجاها بکشه، ولی به نامادری بچه هام بگید وصیت مادرشونه که دخالتِ بیخودی نکنید تو ازدواجشون.. صرفا در حد راهنمایی و مشورت! )