ببین مامان! انارو که دیدی.. از این انارایی که هم پوستش سرخه ، هم صد دانه یاقوتش که دسته به دسته با نظم و ترتیب یک جا نشستن واقعا سرخن.. حالا فکر کن این انار رو یه نفر برداره بگیره تو مشتش فشار بده.. نه نه.. اشتباه نکن.. مثل آبلمبو کردن انار نیست، کسی که انار آبلمبو میکنه حواسش هست مهربون باشه با انار.. حواسش هست انار منفجر نشه، اما اینی که من میگم فرق داره.. اصلا اهل مراعات و این حرف ها نیست.. محکم فشار میده انار رو.. ناخن هاش فرو میره تو دل انار.. انار دردش میاد.. دلش جز جز میکنه.. اون ولی کاری نداره با درد دل انار.. ادامه میده.. ادامه میده.. ادامه میده.. خون انار از کنار رد ناخن هاش میریزه بیرون.. حالا له شده انار .. پر از زخم شده پوست انار.. تو دلش خالی شده انار.. از شکل و قیافه افتاده انار.. بعد یدفه از چند طرف پوستش پاره پاره پاره میشه.. بعد دستای اون آدمه قرمز شده..خوشحال میشه میبینه دیگه چیزی نمونده از انار.. میخنده و میندازتش یه گوشه و میره.. بمونه بین خودمون که این قسمت آخر از همه سخت تره برای انار..
گفته بودی "دلخون" شدن چه شکلیه؟ این شکلیه دل خون شدن مامان..
پ.ن: یه روزی میاد که به دستامون نگاه میکنن.. به سرخی دستامون که ببینن دل چند نفر رو با دستامون خون کردیم..رد چندتا انار مونده رو دستامون؟ نگاه میکنن و میپرسن: به کدامین گناه؟