سلام بر روزهایی که با اندوه چشم میگشاییم در حالی که آرزو داریم در انتهای روز با لبخند آن ها را ببنیدیم.
سلام بر روزهایی که با اندوه چشم میگشاییم در حالی که آرزو داریم در انتهای روز با لبخند آن ها را ببنیدیم.
لحظه هایی که وسط این همه گیر و گرفتاری ، همه با هم میزنیم زیر خنده :)
همین که هنوز در و دیوار خونه با صدای خنده مون غریبه نشدن.. همه اینا ینی الهی شکر! بقیه شم چهارتا مشکلِ خوشگله که داریم دورهمی تحمل میکنیم دیگه ..
اون لحظه ای که کاسه چشم هات پر از اشک میشه ولی تمام تلاشت رو میکنی که از چشمت جاری نشه و باید سرت رو با یه زاویه خاصی انقدر نگه داری که کم کم اشکات از چشمت تبخیر بشن :)
از لحظات سخت و عجیب این دو روز حیات دنیاست!
لحظه ی بعد از گفتنِ "همممممه چیز" به مادر و برداشته شدن بار پنج هزار و هشتصد و نود و چهار کیلویی از رویِ دل!
پ.ن: امیدوارم یه روزی مادر بشم و کشف کنم مامان ها از کجا و چطور انقدر دقیق میفهمن یه اتفاقی افتاده؟
+ اولین تکیه گاهمون خداست و دومین تکیه گاهمونم خداست که برامون یه "خانواده" آفریده که تکیه گاهمون باشن! _با همه ی کم و کاستی ها و اختلاف نظر ها_
سومین و چهارمین تکیه گاهمون هم خداست هر کدوم به دلیلی.. همین سر نخ رو بگیرید برید تا بی نهایتمین تکیه گاه .. :)
* نمیدونم چرا یدفه موقع تیتر زدن یاد این شعر افتادم! جا داره از همین تریبون بگیم "بأبی أنت و امّی و نفسی و مالی و همه چی! "
فکر میکرد قلب جنینش شکل نگرفته
نگران بود و ناامید
مامان برایش سونو نوشت
وسط ویلایی ها پیامک زد:
"صدای قلب بچمو شنیدم! "