رنج عزیز من که استخون هامون رو خرد کردی :)

تو وبلاگ اونور (کوچش) دارم یه چیزایی مینویسم از رنجی که باهاش زندگی می‌کنیم :) نمیدونم ادامه ش خواهم داد یا نه، لکن اگه دوست داشتید بخونید. 

۰ نظر

به قول مامان: عفریتِ جمعه ها

فک کنم همه مون داریم خل میشیم تو این خونه :)

 

#حتی_بیشتر

 

 

پ.ن: برامون دعا کنید لطفا

جاده لغزنده است، با احتیاط برانید

تو کلاس رانندگی مون ۹۰ درصد بچه کنکوری هایی بودن که از سر جلسه کنکور یه سره رفتن آموزشگاه برای اخذ گواهی نامه!

 یه دوقلوی آقا هم داشتیم. یکیشون جلسات اخر با یکی از دخترهای کلاسمون شماره رد و بدل کردن و دوست شدن :))

و خب من هنوز برام سواله وقتی ردیف خانوم ها و آقایون جداست، اینا کی وقت کردن از هم خوششون بیاد؟ شاید آقاهه پشت سرش چشم داشته؟بعد این دختره از کجا فهمیده این قل رو ترجیح میده با اون قُل؟ نکنه اشتباهی شماره اون یکی رو گرفته باشه؟ نکنه اون داداشه خودشو جای این یکی جا بزنه؟

خلاصه خیلی نگرانم براشون.. میخواستم به دختره بگم حالا صبر کن شاید تو دانشگاه کیس های بهتری پیدا شد. چه عجله ایه حالا؟☺☺☺

۱ نظر

ذکر هنگام ورزش_ اون لحظه ای که حس میکنی الان دیگه میفتی میمیری :)

یا ربِ الرحم ضعف بدنی

و رِقةَ جلدی

و دِقّةَ عظمی!

۱ نظر

خواهر شوهر گری :))

همین الان داداشم اومد یه جعبه دستش بود، بازش کرد پر از چیزای دخترونه! گفت به کسی نگو ولی دارم برا خانومم از الان کادو جمع میکنم ! اول قند تو دلم آب شد! بعد با خودم گفتم بابا مسخره تو به فکر نتایج کنکورت باش! بعد دیدم به اون دختره حسودیم شد بابا :/ داداش خودمه اصلا!

۰ نظر

به تجربه لمس کردم

ولی انتقاد واقعا سم زندگی مشترکه! یه وقتایی حالت دارو پیدا میکنه که اونم باید در مواقعِ واقعا اضطراری و در حد نیاز استفاده بشه اونم با شیوه درستش! لکن ما مثل نقل و نبات مصرفش میکنیم .. و همینه که رابطه مون مسموم میشه! 

۰ نظر

من یحیی العظام و هی رمیم؟

چه اعجازی ست در جمله دوستت دارم که استخوان های شکسته روح آدم را به هم پیوند می‌زند؟

۱ نظر

الحمدلله حمدا کثیرا

شاگردم برام کامنت گذاشته و یه جایی ش نوشته : معلمِ تکرار نشدنیِ ما!


خستگی ۲۱ سال زندگی از تنم در رفت :)))

۰ نظر

:)


و امشب از عجیب ترین شب های زندگی م بود، که یه بار قصه ش رو خواهم نوشت.


پ.ن: دعا کنیم همو :)

۰ نظر

قلب شرحه شرحه

چرا مادر زن ها انقدر دومادشون رو دوست دارن؟ خیلی عجیبه ! یه ذوق و شوق عجیبی دارن برا دوماد، قبل از اینکه بخواد بیاد پا میشن با شوق همه جارو مرتب میکنن، غذاهایی که صد سال یبار میپزن بار میذارن، به دختر تشر میزنن که برو به خودت برس، هی میپرسن کجاست؟ پس چرا نمیاد؟
احساس میکنم عقب گرد میزنن به دوران جوونی خودشون، شوق و ذوق های خودشون، یا شاید شوق و ذوق هایی که اون موقع تو دوران عقد کردگی خودشون از ترس چشم غره های باباها سرکوب میشد حالا میاد رو!
نمیدونم دقیقا چیه! حالا بذارید خودم مادرزن شدم بهتون میگم از کجا نشات میگیره ولی واقعا من فکر نمیکنم دومادمو خیلی دوست داشته باشم :/ چرا آدم باید کسی که دختر گلش رو ازش جدا میکنه انقدر تحویل بگیره واقعا؟ در این مورد فکر کنم محبت باباها به دختر واقعی تره که اصلا چشم دیدن دوماد رو ندارن :)))

پ.ن: واقعا انقدر که مامان من، همسرم رو دوست داره، من دومادمونو دوست داشته باشم شوهرم چه حسی بهش دست میده؟ فکر کنم حس فرو رفتن خنجر در اعماق قلب! بیاین یکم به باباها حق بدیم در این مورد 😅
پ.ن۲: به شخصه وقتی به این فکر میکنم که میخوام تا بیست و چند سال پسرمو پرورش بدم و تر و خشکش کنم بعد یه دختری یدفه پاشه بیاد وسط زندگیم هی خودشو براش لوس کنه، پسرمم هی به اون توجه کنه، هی بره پیشش، بهش محبت کنه و اینا به طور ذاتی اعصابم خرد میشه! اصلا ازم انرژی میره! دلم مبخواد با ماشین زمان به آینده سفر کنم برم به عروسم بگم قبل اینکه شوهر تو باشه پسر من بوده :/ ولش کن بچه مو بذار یکم ما دوتایی های مادر پسرانه خودمونو داشته باشیم :| :| :|
برا همین ضمن اینکه همیشه برا مادرهمسرم دعا میکنم که انقدر مهربونن ، براشون از خدا هم صبر طلب میکنم که دارن عروس داری می‌کنن، و اینکه واقعا سعی میکنم مراقبِ رابطه و خلوت مادر پسری شون باشم، نه بر هم زننده. خدایا! لطفا عروسم بذاره منو پسرم دوتایی بریم رستوران، شهربازی، سینما! قول میدیم بعضی وقتا اونم ببریم ؛) :)

۰ نظر
لا اله الّا انت
سبحانک
انّی کنت من الظالمین
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان