مادربزرگ ملیاردر من :)

مامانبزرگ من تو یکی از محله های معمولی یا حتی میشه گفت نبستا پایین شهر زندگی میکنن، با حقوق بازنشستگی معلمی بابابزرگ خدابیامرزم. یعنی نه جزو اغنیا هستن نه هیچ ثروت ذخیره ی هنگفتی دارن..

ولی یه منش خاصی دارن که بین فامیل های تنی و ناتنی، همسایه های قدیمی، همسایه های جدید، دوستا و آشناها و کلا هر کسی یه نیازی پیدا میکنه پا میشه میاد خونه مامانجون ، یا تلفنی بهش میگه..

مامانجون هم دست به کار میشن ، به بچه هاشون و حتی نوه هاشون میگن، زنگ میزنن به خواهر و برادرش که تهرانن، تو روضه، این ور و اون ور.. بالاخره یه طوری مشکل طرف رو حل میکنن، البته آبرومندانه..

نمیدونم تا حالا کرایه چند نفر رو جور کردن که صاحب خونه بیرونشون نکنه، لباس گرم برا چنتا بچه تهیه کردن تو سرما، پول دوا و درمون برا چند نفر جمع کردن و یه ثروت هنگفت معنوی برای خودشون اندوختن! :)


میخوام بگم خیّر بودن به پولدار بودن ربطی نداره، البته که ایشالا خودتون همیشه بی کران پول داشته باشید و زیاد زیاد کمک کنید.. ولی واسطه خیر بودن به این چیزا نیست، با چهار تا پیام، دو تا زنگ، چند دقیقه حرف زدن و ..  میشه کارای بزرگ کرد.


ایشالا خدا ما رو با جان و مال و قلم و زمان و همه جوره جزو خیّر ها قرار بده ، به حق کریم و کریمه ی اهل بیت (علیهم السلام) ..



۰ نظر

بیست هزار فرسخ در اعماق قلب/ نوشته میم وِرن

ولی از احساسات و پریشانی ها و دل مشغولی های موجود در سطح که عبور کنیم و به عمق که نزدیک بشیم میشه گفت تا به حال قلبم انقدر آروم و مطمئن و محکم از تقدیری که خدا براش نوشته نبوده.


الحمدلله ..

۰ نظر

الان زنگ تفریحمون بود :(

امیدوارم تنها معلمی نباشم که از تعطیلی کلاس هام ناراحت و از تصحیح اوراق امتحانی بچه هام خوشحال میشم .

۰ نظر

یا مرتضی علی (ع) پسری داشتی چه شد؟

ولی اینکه میگن " من حسینی شده ی دستِ امامِ حسنم " (علیهما سلام)  برایِ من یه مصرعِ ساده نیست، روایتِ دقیقِ سیرِ زیستنِ من در روضه و حیات‌ه ..


پ.ن: که یه روز بنویسم ازش.

۰ نظر

خدایا به بخیه های آسمونیتون نیازمندیم!

خدایا! تو که آخرِ همه چیو میدونی.. کاش میشد یه ذره ش رو هم به من بگی .. قول میدم به کسی نگم! به هیچی هم دست نمیزنم. فقط بگو بدونم :(

پ.ن: یه روز حکمتِ لحظه به لحظه ش رو میفهمیم .. لحظه های سخت، لحظه های عجیب، لحظه های شیرین، لحظه های غیر قابل تحملِ له کننده و کلا هر لحظه ای که تو زندگی اومد و رفت و دلمون میخواست بدونیم "آخه چرا؟"

جالبه .. یه حدیث هست از امام صادق (ع) با این مضمون که : شیعیان ما از ما صبورترند، چون ما بر چیزی صبر میکنیم که ازش خبر داریم ( از حکمتش، نتیجه ش، اثرش و.. ) ولی اونا بر چیزی صبر میکنن که چیزی از حکمت و زیر و بم ش نمیدونن هنوز!

+ این روزا حس آدمی رو دارم که اعضا و جوارحش رو باز کردن که جراحی کنن ولی جراحیشون که تموم شده بخیه نزدن.. همین جوری شرحه شرحه باید بره ، بیاد، بخوابه، بیدار شه.. و به روی مبارک خودش نیاره. :)
۱ نظر

چه معنی داره دختر تک‌و‌تنها تو شهر غریب؟ :)))

اسنپ م قاطی کرده :)) هی مبدام رو یجای دیگه تشخیص میده :) میگم بابا من اینجام تو خونمون.. میگه نبابا تو یه جایی هستی نزدیک بزرگراه شهید نواب صفوی تو تهران :|

واقعا نمیدونم اونجا کجاست و چه خبره، ولی اگه گذرتون میخورد به اونجا سلام به خودم برسونید بگید پاشه بیاد خونه!

۰ نظر

من خودم خواسته ام کار به اینجا بکشد*

من معتقدم ما بخش اعظمی از احساساتمون رو انتخاب میکنیم، اینکه شاد باشیم یا غمگین یا دل‌مرده یا از زندگی سیر یا عاشق یا متنفر!

ما به خودمون اجازه میدیم که این اتفاق در ما شکل بگیره یا نه.. مثلِ یه گوله برفی که میتونیم از بالای کوه قل ش بدیم پایین یا نه.. اگر چه وقتی قل ش دادیم پایین احتمالا دیگه کنترل کردنش خیلی سخت باشه.. اما اولش دستِ خودمونه واقعا!


برای من که اکثرا همین بوده! :) یعنی حتی خودم به خودم اجازه میدادم که سر قضیه ای ناراحت یا بدحال یا دلمرده و داغون باشم! واقعا خودم باعث میشدم این احساسم تقویت بشه.. با حرف زدن در موردش، زیاد فکر کردن بهش، موسیقی های با فاز ناراحتی گوش دادن یا حتی شعرهای خیلی غمگین..

البته تو تعمیم دادن این حالت به دیگران شک دارم هنوز! چون من همیشه تو خودشناسی و درک واضح و روشن احساسات خودم نمره ی برتر رو میگیرم نمیدونم برای بقیه هم این قانون صدق میکنه یا نه..


پ.ن: تو آزمون هوش چند وجهی گاردنر .. هوش درون فردی م بیشترین نمره رو گرفت، هوش درون فردی یعنی اینکه آدم بتونه دقیقا خودش و احساسات و انگیزه ها و اهداف و آرمان هاش رو بشناسه، قوت و ضعف خودش رو بدونه، بتونه خودش رو تحلیل کنه و این مدل چیزا.. بعدشم هوش میان فردی م بالا بود فکر کنم، بعدم هوش کلامی، بعدم هوش بصری و طبیعت گرایی..

هوش جنبشی م هم از همه کمتر بود! هوش جنبشی یعنی ورزش و توانایی کارهای فنی_حرفه ای مثل نجاری و بنایی و اینا! ( جا داره اعتراف کنم در تمام طول تاریخ تحصیلم زنگ ورزش برام شکنجه ترین زنگ بود! الانم واحد ورزش و تربیت بدنی! :|  )


پ.ن ای بر پی‌نوشت: دارم برای بچه های نهمم دنبال چنتا تست خوب میگردم که تو انتخاب رشته و خودشناسی کمکشون کنه..  چون خیلی درباره ش نگرانن و ازم میپرسن! خودمم دارم تستارو میزنم .. جالبه که نتایج تست رو قبل از اینکه نتیجه رو بگه میدونم.. مثلا خودم میدونستم تو گاردنر کدوم نمره هام بالا میشه و کدوم پایین ! :/ 


* شعر عنوان از فاضل نظری ه. فک کنم ایشونم هوش درون نگری‌شون خوب بوده!

۱ نظر

برای خانوم میم؛ هر روز و هر ساعت!

واقعا اگه تا از تمام ابعاد چیزی به طور کامل آگاه نشدی قضاوتی نکنی و تصمیمی نگیری و فکروخیالی نبافی دنیا جای بهتری میشه، دنیا جای خیلی بهتری میشه؛

هم برای خودت، هم دیگران!

۰ نظر

ژن خوب دندان

میگه حالم خوب نیست خانوم! سرم درد میکنه! 
میگم چرا؟ میگه چون دارم یه دندون جدید در میارم! میگم دندون عقل ینی؟ خیلی زوده که ! میگه نمیدونم اسمش چیه .. بابام میگه آخرین دندونمه! شما ببینید چیزی در نیومده؟
[ و دهانش را تا ته حلق میگشاید! ]

واقعا بچه ها یه کاری میکنن آدم جا میخوره اول! بعد میخنده از این همه هنجار بلد نبودناشون.. بعد میگه آره بابا اصن خوشبحال اینا انقدر راحت زندگی میکنن.. 
ولی خب دندون عقلش در نیومده بود هنوز .. جالبیش این بود که همه دندوناش سالم بود! بدون حتی یک دونه پر شدگی! 

من نمیدونم چرا انقدر اصرار دارم به ثبت اتفاقات جالب مدرسه.. حتی خیلی کوچیکاش و بی مزه هاش! احساس میکنم یه روز برا تک تک چیزایی که ننوشتم حسرت میخورم، از یه طرفی هم میگم خب شاید لازم نباشه انقدر وقت بذارم برای نوشتن هر چیز!
۰ نظر

حوصله ندارم به عنوان فکر کنم

روز/ داخلی/ دانشگاه : موسم حضور و غیاب


+ استاد اسم بنده رو نخوندین!

_ خانومِ میم مگه نیستید؟

+ بله بله..

_ خب شما که حضورتون اظهر من الشمس ه !


پ.ن: اولا که بقول بچه ها اظهر من الشمس کی بودی تو؟ 

ثانیا تو کلاسایی که مشارکت میکنم تو بحثا استادا دیگه شماره دانشجوییمم حفظ میکنن فک کنم :/ ولی واقعا همینه ! یعنی معلما و استادا هم اسم بچه های مشارکت کن رو زود یاد میگیرن ، هم یجور دیگه دوسشون دارن انگار! مشارکت خیلی مهمه.. خیلی.. برا استاد و معلم مخصوصا! ینی انقدر کلاس های متکلم الوحده جون معلم رو میگیره و براش ضد حاله، کلاس شلوغ و پر سر و صدا نیست! 

و منم اینطوریم که هر وقت بخوام حالِ استادی رو بگیرم سر کلاسش ساکت میشینم و در جواب سوالاییش که جوابشو میدونمم سکوت اختیار میکنم! به این کار میگن سوء استفاده از چیزهایی که از تدریس یاد گرفتیم :)


+ البته اینو قبل تدریسم  میدونستم .. الان به مرحله ایمان قلبی رسیده!

۰ نظر
لا اله الّا انت
سبحانک
انّی کنت من الظالمین
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان