آرامشِ صنوبرِ کوچک

صبح بعد از نماز از شدت استرس خوابم نمیبرد، قلبم تند تند میزد، مستاصل بودم و خسته و زیاد هم وقت نداشتم، شاید یه ساعت! نمیدونم چی شد که قرآن رو از بالای سرم برداشتم و گذاشتم روی قلبم و دستام رو دورش حلقه کردم.

کم کم احساس آرامش میکردم، نفهمیدم چطور خوابم برد، گوشیم که زنگ زد چشم باز کردم و دیدم که قرآن روی قلبم بوده و خوابیدم، عذاب وجدان گرفتم که بی احترامی نشده باشه به قرآن! ولی نمیتونید تصور کنید چقدر قلبم آروم شده بود. حتی در اوج موقعیت استرس زای چند ساعت بعدش، دستام یخ زده بود، ولی قلبم آروم و راحت میتپید. وسطش چند دقیقه ای وقت کردم رفتم یه گوشه ای که قرآن بود.. بازش کردم و با اشتیاق یه صفحه خوندم! ولی خوندنم اصلا شبیه قبل نبود، یه اشتیاق عجیبی من رو میکشید طرف صفحات قرآن..

نمیدونم من الان میشه از این اتفاق استنباط کرد که قرآن.. خودش.. کتابش.. خودِ کتابِ مادیش.. بدون خوندن و قرائت و تدبر انقدر میتونه اثر روانی و جسمی داشته باشه یا نه؟ 

فقط با خودم گفتم اگه اثر شیء قرآن روی قلب اینه، دیگه اثرِ فهمیدن و مانوس شدن و درکِ حقیقتش چی میتونه باشه..

خدایا امروز اینو چشوندی، فردا از حقیقتش بچشون!

۲ نظر

آدم شدن چه مشکل!

اونایی که تو بلاک کاربری ندارن نمیدونن ولی ما تو میز کار اینجا یه قسمتی داریم تحت عنوانِ یادآوری شخصی! یه جور چک لیست میتونیم ایجاد کنیم و کارامونو بنویسیم که حواسمون باشه انجامش بدیم. 

من لا به لای امور شخصیم یه گزینه نوشتم تحت عنوان "آدم بودن" .. و هر روز که چشمم بهش میفته از خودم میپرسم یعنی میشه روزی که بتونم کنارش تیک بزنم؟

۱ نظر

بله دقیقا همینطوره که شما میفرمایین!

دچارِ حالتِ " حال ندارم جر و بحث کنم پس سکوت میکنم یا میگم : اوهوم" شدم :)

۱ نظر

سلام بر تحمل هایِ قلبِ صبورتان


چه نامِ مرثیه واری ست "مادرِ پسران"

برایِ مادرِ تنهایِ بی پسر شده ای ...


پ.ن: سلامِ خدا بر شما بانوی بزرگ.. بزرگِ خیلی خیلی بزرگ ..

هوای امروز و فردا و همیشه دل ما را داشته باشید. محتاجیم. به معنای واقعی!

۰ نظر

اشیاء جامانده

 میونِ دعاهاتون همیشه یه سهمی رو بذارید برا آدمایی که دوستتون داشتن و دوستشون نداشتین، یا دوستشون داشتید و دوستتون نداشتن! 

دوست داشتن یجور دِینِ روحی میاره انگار.. این گیر بودن دل ، حتی اگر مقطعی.. بعث میشه یه تیکه ای از روحشون گوشه ی روحمون جا بمونه شاید، و این جا موندنه ممکنه گاهی اذیت کننده یا مشکل ساز بشه تو فکر و ذهن و زندگیامون ! یدفه فکرشون خودشو بندازه وسط دلمون، یا عذاب وجدان یقه مون رو بگیره یا خاطرات مزاحممون بشه.

و دعا شاید بهترین و خیر ترین وسیله ی یاد کردنشون باشه :)

۰ نظر

مخصوصا کلاس دوم و چهارم

طلوع و غروب خورشید رو در دانشگاه با کلاس های پر محتوا و اساتید فرهیخته و همکلاسی های بزرگوار نگذروندین عاشقی یادتون بره :)

۰ نظر

خیلی دور ، خیلی نزدیک

بعضی وقتا آدم یه فکری رو انقدر تو ذهنش دور و محال میکنه، و میفرستتش به اعماق ناهشیار، که حتی اگه جلوی روش هم باشه نمیتونه ازش درست استفاده کنه، چون تو ذهنش اون یه اتفاق یا مفهوم دور و محال و غیر ممکنه!

باید بعضی وقتا به داشتنش فکر کنم! به اتفاق افتادنِ بودنش، که اگه یه روز خدا خواست بیاد و باشه ذهنم از تعجب آژیر نکشه و فرار رو بر قرار ترجیح نده! 

خانومِ ابر

اگه تناسخ حقیقت داشت من تو زندگی قبلیم یه ابر بودم !

۶ نظر

...


برایت در قنوتم گریه کردم

دعا در زیر باران مستجاب است

۲ نظر

آیا میشناسی؟

دروغ میگن اونا که میگن درمونِ دلتنگی دیداره! دلتنگی دردِ بی درمونه رفیق! التفاتی نکن به این حرفا! آدمِ دلتنگ هیچ وقت خوب نمیشه، حتی دیدن آدمی که دلمون براش تنگه هم روند کارش مثلِ آنتی بیوتیک نیست که میکروبای جمع شده تو بدن رو پرت کنه بیرون، مثل استامینوفنه که موقتا درد رو قطع میکنه! دیدار هم فقط میتونه بزنه رو دکمه استپ پیشرفتِ دلتنگی ، مگر نه چیزی که با گوشت و پوست و خونِ آدم قاطی شده، چیزی که به ذرات روح و روان آدم تنیده رو نمیشه هیچ جوره ازش جدا کرد. اینه که وقتی میبینیش هم یه آدمِ دلتنگی! حتی اگه هیچ فاصله ای بینتون نباشه، یه آدمِ دلتنگی که فقط روند پیشرفت دلتنگیش موقتا متوقف شده.
دنیا همینه! خاصیتش همینه، حد بضاعتش همینه، بنای دوست داشتن هاش رو روی هجران و دلتنگی بنا کردن! باور کن راست میگم، خودم شنیدم که حاج آقا میگفت "الهجران عقوبه العشق" ، اصلا این حاج آقا رو هم اگه قبول نداری، شعر امام علی (ع) که میگه "لِکُلِّ اجتماع مِن خَلیلَین فُرقه" رو چی بگیم؟ متاسفانه حقیقت همینقدر سخته!
 در نهایت! دلتنگی همه جا رو پر میکنه. تک تک نورون ها، سلول های چشم، گوش، قلب، نمیدونی که.. همه جا! پخش میشه تو ذره ذره وجود ..
بعد دیگه اون تو نیستی که راه میری، نفس میکشی، غذا میخوری، مینویسی، فکر میکنی! اون دلتنگیه که راه میره، نفس میکشه ، غذا میخوره، مینویسه، فکر میکنه.
کم کم به جایی میرسیم که به جای اینکه به یه نفر بگیم:  دل تنگتم، باید بگیم: دل تنگیتم.. دل تنگیتم.. دل تنگیت !
۴ نظر
لا اله الّا انت
سبحانک
انّی کنت من الظالمین
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان