صبح بعد از نماز از شدت استرس خوابم نمیبرد، قلبم تند تند میزد، مستاصل بودم و خسته و زیاد هم وقت نداشتم، شاید یه ساعت! نمیدونم چی شد که قرآن رو از بالای سرم برداشتم و گذاشتم روی قلبم و دستام رو دورش حلقه کردم.
کم کم احساس آرامش میکردم، نفهمیدم چطور خوابم برد، گوشیم که زنگ زد چشم باز کردم و دیدم که قرآن روی قلبم بوده و خوابیدم، عذاب وجدان گرفتم که بی احترامی نشده باشه به قرآن! ولی نمیتونید تصور کنید چقدر قلبم آروم شده بود. حتی در اوج موقعیت استرس زای چند ساعت بعدش، دستام یخ زده بود، ولی قلبم آروم و راحت میتپید. وسطش چند دقیقه ای وقت کردم رفتم یه گوشه ای که قرآن بود.. بازش کردم و با اشتیاق یه صفحه خوندم! ولی خوندنم اصلا شبیه قبل نبود، یه اشتیاق عجیبی من رو میکشید طرف صفحات قرآن..
نمیدونم من الان میشه از این اتفاق استنباط کرد که قرآن.. خودش.. کتابش.. خودِ کتابِ مادیش.. بدون خوندن و قرائت و تدبر انقدر میتونه اثر روانی و جسمی داشته باشه یا نه؟
فقط با خودم گفتم اگه اثر شیء قرآن روی قلب اینه، دیگه اثرِ فهمیدن و مانوس شدن و درکِ حقیقتش چی میتونه باشه..
خدایا امروز اینو چشوندی، فردا از حقیقتش بچشون!