از ایوان آینه که خارج شدم یه آقایی که با همسر و دخترشون رو به روی ایوان ایستاده بودن بهم گفتن: میشه از ما عکس بگیری؟
گفتم : بله حتما!
گوشی همسرشون رو گرفتم، پرسیدم میخواین کجا عکس بگیرید؟ حوض پیدا باشه یا ایوان؟
آقا گفتن که: فرقی نداره کجا پیدا باشه! فقط اون عبارتِ "مقام معظم رهبری" روی این پارچه پیدا نباشه .. خیلی هم جدی و با تاکید گفتن! منم گفتم باشه چشم و خنده م گرفت!
حتی مجبور شدم یکم جا به جاشون کنم که عبارت "مقام معظم رهبری" تو عکس نباشه و حواسم بود نباشه ..
تو راه برگشت داشتم فکر میکردم من چقدر عوض شدم! اگه چند سال پیش این اتفاق برام میفتاد اصلا ازم بعید نبود که یه جواب یا طعنه ای به اون آقا بگم، یا اصلا به شدت غصه دار بشم و وقتی از حرم رفتم بزنم زیر گریه! چی شده بود که به جای این کارها سعی میکردم به تصمیم اون خانواده احترام بذارم و سعی کنم اجراییش کنم و ناراحت هم نشم؟ مگه خواسته شون خلاف و شرع و قانون و اخلاق بود؟ نه خب!
از اون طرف دیدم که تو کیفم دو تا کتاب از نشر پرتقاله! نشری که تا همین چند وقت پیش گارد شدیدی نسبت به کتاب هاش داشتم! احساس میکردم رسما دارن به نام کتاب تجارت میکنن و دخالت میکنن تو کار ناشران حرفه ای کتاب و کتاب هاشون آشغاله!
اما به لطف دانش آموزهام چندتا کتاب خوب از پرتقال خوندم که دیدم نه واقعا اینطوری نیست :) و من الکی فرصت تجربه رو از خودم گرفته بودم! و خب کتاب کودکان و نوجوان کلا گرون هست، پرتقال هم در حد یک_ الی دو هزار تومن از کتاب های هم قطر در انتشارات های دیگه گرون تره گاهی! ولی واقعا طوری بچه ها رو کتابخون کرده که نشر افق و قدیانی با این همه پیشینه نتونستن این کارو کنن!
خلاصه اینکه خداروشکر از یه سری چهارچوب های بی دلیل ذهنم ناخودآگاه دست برداشتم! یعنی زمانه بهم عکسش رو ثابت کرد .. فک کنم با تعصباتمون که ربطی به شرع و اخلاق و انسانیت ندارن و فقط ساخته ی ذهن خودمون هستن انرژی خودمون رو تلف میکنیم. همین و همین!
پ.ن: بنده پیرو ولایت فقیه هستما! نیاین بندازینم تو گونی الان :| امیدوارم منظور دقیقم رسیده باشه از قسمت اولش و سوء تفاهم نشه. و من الله التوفیق :)