جواب میدهد: سلام و نوووووور:)


ما از آن بنده های خدا هستیم که دِلگرام مان را میگذاریم روی لست سین ریسنتلی و هر چقدر خدا پی ام میدهد یا صفحه اش را باز نمیکنیم یا سین میکنیم و جواب نمیدهیم

خدا اما همیشه آنلاین است

همیشه پیام هایش زود دو تا تیک میخورد

و زود هم جوابمان را میدهد

اصلا هم به رویمان نمی آورد که کجا بودیم این همه وقت و چرا هر چه پیام فرستاده است محل نگذاشته ایم و به کار خودمان ادامه داده ایم!

دلگرامش هم گزینه بلاک و ریپورت و حالت روح ندارد که هیچ، تازه گزینه ی "یبدّل السیئات بالحسنات" و "ستر القبیح" هم دارد، یعنی بدی هایمان را یا پاک میکند و از چشم دیگران میپوشاند یا تبدیلشان میکند به خوبی:)

کافی است صفحه اش را باز کنیم و برایش بنویسیم: سلام!


۰ نظر

حالا بخند، چای بیاور عروسکم..

من به حسادتم اعتراف میکنم،من دوست دارم تو شخصِ همیشه حاضر اکیپ ما بمانی، همیشه سنگ صبور،همیشه پایه،همیشه برای ما وقت دار، اما حالا که انگار شوخی شوخی قضیه دارد جدی میشود و میخواهی دنیای تجرد را بدرود بگوئی نمیدانم چرا ذوق دارم؟
شاید هنوز داغم و باورم نشده، شاید فکر میکنم همه چیز یک شوخی است،شاید هم ژست این آدم های صبور و متوکل را گرفته ام که هر بلایی سرشان بیاید لبخند میزنند و به زندگی شان ادامه میدهند!
البته به قول شاعر " بلا همیشه که بد نیست، راستی دیدی؟ / تو آن بلای قشنگی که آمدی به سرم "
ازدواج تو شاید آن بلای قشنگی باشد که نه فقط به سر من که به سرِ اکیپمان می آید، من مطمئنم بالشت زیر سر خیلی هایمان امشب از اشک خیس میشود، من مطئنم بچه ها در اوج ابراز ذوق و شوقشان در گروه ته گلویشان بغض بود.
حالا میدانم که آخرش با دو جین بچه هم همان آدم قبلی میمانی و از این بی جنبه ها نیستی که با یک شوهر کردن بالکل عوض بشوند اما بهر حال دلیل نمیشود به خوشبختی آن مردی که قرار است تا آخر عمر و حتی بیشتر ان شاء الله با هم باشید غبطه نخورم و با تصور اینکه بخواهد نازک تر از گل به تو بگوید از دستش عصبانی نشوم.
حالا اصلا همه این حرف ها را بیخیال
چی بپوشیم؟ :)

۴ نظر

ما را به غیبِ قدرتمند خود وصل کنید لطفا:)

ملاحظه کرده اید اگر در هنگام سحر، زیاد غذا بخورید، درسـت نتیجه عکس می گیرید، خوابتان زیاد میشود، ذهنتان آن تیزی را که حاصل روزه است به دست نمیآورد و خلاصه از نتایج روزه محـروم میشوید !
به ما گفتند روزه بگیرید تا به شما ثابت شـود بـا گرسـنگی میتوانید توانا و محکم شوید ، البته شـرطش ایـن اسـت کـه بـه خـود القاء نکنید که چون روزه گرفته ام ضـعیف شـده ام ،بلکـه اگـر دقـت کنید متوجه می شوید بـیش از گرسـنگی ، پرخـوری علـت ضـعف و سستی است.
بعـضیهـا از تـرس گرسنگی می میرند، نه اینکه گرسنگی آزارشـان دهـد ، بلکـه سـیری آزارشان میدهد، ولی متوجه نیستند .
ماه رمضان فرصت خوبی است تا اگر انسان خودش خودش را با القائات ذهنـی از پـا در نیـاورد ، بـه انسان ثابت شود چقدر بـا گرسـنگی مـی تـوان روح را متعـالی کـرد .
بیایید خوتـان را بـه حـداقل غـذا عـادت دهیـد، حتـی شـما جوانـان، عصرهای ماه رمضان ورزش کنید، کوه نوردی کنید ، تا به شما ثابـت شود در اوج گرسنگی بسیار قدرتمندید.

به قول مولوی :

قــدرت جبریــل از مطــبخ نبــود
بود از الطـــاف خَـــلّاقِ ودود
همچنین هم قدرت اَبـدال حق
هم حق ز دان، نـی زِ اطعـام طبَق

یعنی پدیده هر چه مجرّدتر باشـد قـدرتش بیـشتر اسـت، و نفـس انسان موجودی است مجرد و متعالی، و لذا قدرتی بی کران دارد ولی چون اسیر بدن اسـت بـرای مـا آن قـدرت ظهـور نـدارد .
نمونـه ایـن قدرت بی کران را شما در حضرت امیرالمـؤمنین مـی بینیـد، همـة مردم هم عصر آن حضرت متعجب بودند که ایشان با این غـذای کـم
اینهمه نیرو را از کجا دارد ؟
متوجه نبودنـد کـه روح انـسان از مقـام «روح» که نزدیک ترین مخلوق به خدا است تنزّل کرده تا بـه مرحلـة «مِن روحی » رسیده ولی از اصل خود که حقیقتی است فـوق ملائکـه منقطع نشده، و روزه می تواند همین را به شما ثابت کند که می توانید
به غیبِ قدرتمند خود وصل شوید:)

روزه دریچه ای به عالم معنا | علی اصغر طاهر زاده| صفحه ۳۳

۱ نظر

مسافرین گرامی! لطفا وقت افطار روزه خود را خراب نکنید:)

مهم این است کـه مـا روزه بگیـریم ، نـه ایـن کـه فقـط گرسـنگی بکشیم!
روزه یک نحوه صعود روحانی برای انـسان اسـت از دریچـة بندگی خداوند، ولی گرسنگی یک عمل بدنی ا ست مثل ورزش که یک عمل بدنی اسـت . شـما در روزه بـه یـک صـعود روحـانی نظـر دارید منتها از طریق گرسنگی بدن . ولی گاهی ما به جـای ایـن کـه در مغرب افطار کنیم، در مغـرب روزه خـود را خـراب مـی کنـیم . فـرق است بین افطار کردنِ روزه و خراب کـردنِ آن!
افطـار کـردن؛ یعنـی روزه را شکستن ولی خراب و باطل کردن روزه ، یعنـی غـذاهایی را که در روز نخورده ای در فرصتی که داری ، جبران کنـی ، و در واقـع آن مقاومت و کنترل روحانی را که در طـی روز در خـودت تقویـت کردی از دست بدهی!


روزه دریچه ای به عالم معنا| علی اصغر طاهر زاده | صفحه ۲۱ و ۲۲  

۰ نظر

ز تمامِ بودنی ها، تو فقط از آن من باش

در حدیث قدسی داریم : «الصوم لی و اَنَا اُجزی » بِه می فرمایـد : 

روزه از آن مـن اسـت و خـودم هـم جـزایش هـستم.

چـون در هـیچ عبـادتی بـه ایـن انـدازه بنـده شـبیه خـدا نمـیشـود .

انـسان از طریـق روزه داری، ظهوری از غنای حق می گردد، همچنان که خداوند هیچ نیازی به غذا ندارد، روزه دار به نحـوی در حـد خـودش شـبیه چنـین حالتی می شـود .

اگـر حـدیث «اَنَـا اَجـزی بِـه » باشـد، یعنـی خـودم جزایش را می دهم، این هم مژدة بزرگی اسـت، یعنـی نتیجـة روزه و جزای روزه دار را به واسطه ها واگذار نمی کنم به واقع این هم مقـام کمی نیست، چون در هر صورت در ا ین حالت هـم کمـالات بـسیار متعالی را از خدا دریافت میکنید . 

شما در روزه، کمی از گرایش بـه دنیـا منـصرف مـی شـوید و در نتیجه یک غنای مختصری نسبت به دنیا در شما پدیدار می شود و لذا به یک اعتبار صفتی از صفات علیای خداوند یعنی صـفت «غنـی » در قلب شما تجلّی می کند و نیاز تان به دنیا کم می شود و با خدا مـأنوس میگردید. یعنی اگر روزه دار همت خود را بلند کند و در طلب حـق باشد، نور حق در صفت غنی در قلبش می تابد و این یک نحوه قرب به حق است . 

پس اگر از روزه، نور حق خواستید، همین را بـه شـما مـی دهنـد . 

خودتان را آماده کنید و همـت خـود را بلنـد کنیـد تـا از روزه مقـام بگیرید، اصلاً طوری شود که مقامتان تغییر کند ..


روزه دریچه ای به عالم معنا| علی اصغر طاهر زاده| صفحه ۱۷ و ۱۸


۰ نظر

ماهی رو سیاه کوچولو

ماهی است، توی دست نمی ماند، سُر میخورد پایین، توی هیچ تُنگی هم بند نمیشود، یک دفعه میبینی صدای شلپّی می آید و خودش را می اندازد بیرون، هر چه برایش منبر میروی که بیرون از این تنگ جای تو نیست و میمیری به خرجش نمیرود.
لجباز است و یک دنده و طبیعتا همیشه از همان یک دنده ی چَپَش بلند میشود،چند روزی میشود که نه جواب تلفن میدهد، نه پیامک ، نه پی ام، نه استوری میگذارد، نه پروفایل عوض میکند نه هیچ گونه علائم حیاتی دیگری از خودش نشان میدهد، به لست سین ریسنتلی هم که لعنت.. !
توی دل من اما انگار ماشین لباس شویی روشن کرده اند، همینطور دلشوره و دلتنگی و دوست داشتن و حرص خوردن است که بهم میپیچد، برایش گفته بودم دلشوره را با همان "شین" ی مینویسند که دوست داشتن را _البته نه هر دلشوره ای _، گفتم بودم مرا بی خبر نگذار، گفته بودم بیخودی هم دروغ نگو که خوبی و همه چیز حل است، دل من اگر حالِ دلِ تو را نفهمد به درد خودش هم نمیخورد، او امّا ماهی است.. یادش نمیماند یا حداقل به نفعش است که خودش را به ماهی بودن بزند.
از همه اینها که بگذریم یک روز که داشتم مثل مرغ سر کنده به این در و آن در میزدم تا خبری از او پیدا کنم یک اهل دلی آمد و گفت: وسط این نگرانی هایت یک جایی هم به این هم فکر کن که خدا عاشق تو است، دلشوره را میتوان با شین عشق هم نوشت!
در جا پنچر شدم،آدم وقتی میفهمد یک نفر چقدر دوستش داشته و نگرانش بوده و او تمام این مدت عین خیالش هم نبوده،شرمنده میشود، گوشی را گذاشتم کنار و زار زار گریه کردم برای روزهایی که خدا مدام برایم پیامک و پی ام میفرستاد و زنگ میزد، و منِ لجبازِ یک دنده ی ماهی صفتِ لست سین ریسنتلی، خودم را گذاشته بودم روی سایلنت و به هیچ کدام از کارهایش عکس العمل نشان نمیدادم و مثل ابله ها به کار خودم ادامه میدادم، بعد با خودم فکر کردم حالا خدا با منِ یک دنده چکار میکند؟
به این فکر کردم که اگر ماهیِ خودم برگردد تا چند روز به هیچ وجه به روی مبارکش نمی آورم که چه حالی بودم، حالا شاید یک وقتی با خنده و شوخی توی گوشش بگویم" با دیگران باری مکن، کاری که با ما کرده ای جانا..".. چون دوستش دارم.. چون دوست دارم خوب باشد.. چون دوست دارم ناراحت نباشد..چون اگر هم نگران میشوم فقط بخاطر خودش است!
آدم بعضی جاها دلش میخواهد سوال کند، نه که جواب را نداند، فقط میخواهد با گرفتن تایید از دیگران خیالش راحت شود؛ گوشی را دستم گرفتم و از اهل دلِ مان پرسیدم :" یعنی خدا انقدر مرا دوست دارد که من ماهی را؟ "
گفت: " #حتی_بیشتر یقینا.. "

رمضان آمده، حالا ماییم و خدایی که یک سال تمام به این در و آن زده تا برگردیم، تا به جای دست گدائی دراز کردن درِ خانه این و آن با شوکت و احترام بنشینیم سر سفره مهربان خودش، تا به جای جرعه ای محبت و دوستی خواستن از دیگران غرق در دریای محبت خودش بشویم، رمضان آمده و مائیم که رو سیاهیم و اوست که درِ باز خانه اش را از قبل باز تر کرده و با آغوش مهربانش جلوی در به انتظار نشسته است، رمضان آمده و اوست که ما را خیلی بیشتر تر تر از هر دوست داشتنی که در ذهنمان می آید دوست دارد..

۰ نظر

اگر همین حالا بمیرم..

بهشت و جهنم هر دو از قلب ظهور مـی کنـد ، پس اگر خواستید ببینید الآن اگر مردید در چه حالی هستید ، یکـی از راه هایش این است که به قلبتان نظر کنید و ببینید در چه حالی اسـت،
روی هم رفته حالات قلبی شما، مقام شما را نشان می دهد، اگر قلـب شما جهنمی شد و به تعبیـر قـرآن از درون آن جهـنم طلـوع و ظهور کرده باشد ،
غضب، احساس فقر و شهوت بر شما حکومت می کند، و لذا پرده ها که عقب رفت خودتان را در جهنم می بینیـد . ولـی اگـر دیدید آرامـش، خـوش بینـی بـه بنـدگان خـدا، حلـم، حیـا و عفـت، روحتان را سیراب کرده ، راه بهشت به روحتان باز شده است، و اگـر چنین باشد تلاش کنید، که این راه بسته نشود :)

روزه دریچه ای به عالم معنا| علی اصغر طاهرزاده| صفحه ۱۴

۰ نظر

سلام به رویِ ماهِ ماهِت خدا:)

🌷پیامبر اکرم در خطبه ای در فضیلت ماه مبارک رمضان میفرمایند:

 《 ای مردم در این ماه درهای بهشت باز است، از خداونـد بخواهیــد آن را بــر شــما نبنــدد، و درهــای آتــش بــسته اســت از پروردگارتــان بخواهیــد آن را بــر شــما بــاز نگردانــد، و شــیاطین را  بـسته انـد، از پروردگارتـان تقاضـا کنید کـه آنهـا را بـر شـما مـسلّط نگرداند !》


🍃 برای روشن شدن معنای ایـن فرمـایش پیـامبر کـه شـیاطین را  میبندند شما به حالات خودتان در روزهای اول ماه مبارک رمـضان توجه کنید .

در این روزها یـک حـال خـاص و یـک آمـادگی قلبـی  خـاص در خـود احـساس مـی کنیـد کـه نبایـد از ایـن مطلـب سـاده بگذرید. این یـک روحانیـت قلبـی اسـت کـه بـه جهـت آن، آمـادة  بندگی خداوند شده اید. اگر به حالات قلبتـان دقـت کنیـد ایـن یـک آماده شدن برای ارتباط با عالم غیب است تا لطف خداوند بر جانتان  ریزش کند .

حتی ممکن است خودتان ندانید کـه الآن قلبتـان در چـه حالی است ، ولی ملاحظه می کنید که این روحانیت قلبی را پیامبر به ما خبر داده اند.

همیشه این حالت را ندارید و این به یک اعتبـار بـه  معنی باز شدن درهای بهشت است .

 و در این حال می بینیـد وسوسـه شیطان در جانتان فعال نیست، آرمان های معنوی برایتان مطلوب شده اســت، مگــر کــار شــیطان وسوســه نیــست ؟ ملاحظــه کنیــد الآن  وسوسه های شیطانی تا حدی که خودتان آماده باشید و بـه دنبـال آن  نروید، بر قلبتان حکومت نمی کند، در این ماه چنین حالتی را بر قلب هر بنده ای حاکم می کنند و این لطف خداوند است.


 🍂 سپس پیامبر اکرم میفرمایند: مواظـب باشـید شـیطانی را کـه پروردگارتـان بـست، بـاز  نکنید، و درهای بهشتی را که باز کرد نبندید ! 

باز به خودتان رجوع کنید : گاهی ممکن است خدای نـاکرده در  روزهای آخر ماه مبارک رمضان حالتی بر ایتان پیش آید که احساس کنید از دست عبادت این ماه خسته شده،اید این حالـت یعنـی چـه ؟  

یعنی بهشتی که بـرای مـا بـاز کردنـد و از آن طریـق حالـت میـلِ بـه  بندگی در ما ایجاد شد ، با خوب استفاده نکردن از مـاه رمـضان ، آن بهشت را برروی قلب خود بسته ایم !  

باز ملاحظه بفرمایید ؛ گاهی مواقع نگران فقر خود نیستید ، نگـران از این نیستید که نکنـد از مـال دنیـا کـم بـه دسـت آورم و ایـن گونـه اضطراب ها را ندارید این حالت ، معنی بـاز کـردن در یچـة بهـشت بـه  قلـب شـما اسـت و اگـر دیدیـد ایـن آرامـش رشـد کـرده، بدانیـد  نگذاشته اید دریچه بهشت بسته شود .

اگر دیدید بعد از مدتی دوبـاره  حرص به دنیا در شما پدید آمد و دلتان می خواهـد فقـط دنبـال دنیـا بدوید و دنیای بیـشتر را مـی خواهیـد ، بدانیـد درِ بهـشت را بـه قلبتـان بسته اید!


روزه، دریچه ای به عالم معنا| علی اصغر طاهر زاده| صفحه یازده تا سیزده

۰ نظر

خودمان را نپیچانیم لطفا

خدا وقتی میگوید صحبت با نامحرم باید در حد ضرورت باشد، یک چیزی میداند که میگوید در حد ضرورت باشد!

قطعا شما صبح تا شب و شب تا صبح با هزار نفر هم که حرف بزنی هیچ آسیبی به خدا نمیرسد، دودش میرود توی چشم خودمان، دل خودمان است که کم کم کم کدر میشود، دل خودمان است که کم کم کم پیچاندن حرف های خدا برایش راحت میشه، دل خودمان است که کم کم کم به جایی میرسد که میبینیم دیگر آن قبلی نیست!

فرقی هم ندارد محتوای آن صحبت ها تحلیل اتفاقات خاورمیانه ست یا انتخابات یا عرفان و فلسفه یا التماس دعا یا هر چه و باز هم فرقی نمیکند شما با زبان معیار حرف بزنید یا عامیانه یا هرچه! و باز هم تر فرقی نمیکند پیام ناشناس بفرستید یا شناس یا هرچه! مهم این است که رد و بدل شدن این حرف ها بین شما هیچ لزومی نداشته است!


مخلص کلام اینه که

صحبت غیر ضروری در هر قالبی که باشه آسیبش را خواهد زد

حالا امروز نزند

فردا میزند

نسل ما که به راحتی میتونیم با یک آی دی با دیگران صحبت کنیم هنوز ثمر نداده است

پس فردا میبینیم در زندگی هایمان شکاف ها و مشکلات عمیقی پیش آمده است که دیگه نمیشود جمعش کرد!

خیلی هم به خودمان اعتماد نداشته باشیم

اصلا ما قدیس و قدیسه!

ولی عقل حکم میکنه آدم پا در جاده لغزنده نگذارد یا اگر "مجبور شد" بگذارد با زنجیر چرخ و تجهیزات بگذارد!

و اینکه یادش نرود

نفس، اژدر هاست.. او کی مرده است؟


+به حرف خدا اعتماد کنیم! حتی اگه نمیدونیم چرا! چراشو بهمون میفهمونن بالاخره! 

++ یادی هم کنیم از پست قدیمی انارماهی که حق گفته است. حق!

۰ نظر

برای تویی که هیچ وقت نداشتمت

تو هیچ وقت نبودی اما حسرت نبودنت همیشه بخش عظیمی از زندگی ام را گرفته بود،تو هیچ وقت نبودی که صدایت را برایم بلند کنی،هیچ وقت نبودی که برایم شاخ بشوی،هیچ وقت نبودی که مرا با کلی غرغر و منت سوار موتورت کنی و ببری مدرسه یا حرم یا سینما،تو هیچ وقت نبودی که با هم دعوایمان بشود بعد بیایی منت بکشی، نبودی که بگویی آن روسری آبی گل گلی را حق ندارم بیرون بپوشم، نبودی که بگویی "مگر من مرده باشم شما اینطوری توی خیابان ها رخ بدهی"، نبودی که اگر کسی مزاحمم شد سر تا پایش را با فحش یکی کنی، نبودی که لباس هایت را اتو کنم، نبودی که برای تولدت از آن پیراهن های چهارخانه رنگی رنگی که حتما خیلی ماهت میکردند بخرم یا برای گوشی ات از این قاب چریکی ها،نبودی که ماه رمضان بروی توی صف نان سنگک کنجدی بایستی،نبودی که برایت برایت پیامک بزنم بی زحمت تا بیرونی فلان کتاب را برایم بخر یا ببین همشهری داستان چاپ شده است یا نه؟ نبودی که توی گوشی ات سرک بکشم و ببینی و تا دو روز با من قهر کنی، نبودی که دانشگاه قبول شدنت را ببینم،نبودی که بروی خوابگاه و از دوری ات دق کنم،نبودی که شب تا صبح توی حرم امام رضا بمانیم،نبودی که برایت از این شال گردن های دراز بی قواره که بافتنش از خودم بر می آید ببافم، نبودی که عاشق شدنت را ببینم،نبودی که یک روز بفهمم داشتی یواشکی توی تراس سیگار میکشیدی و علاوه بر گرفتن قول مردانه برای لب نزدن به هر گونه دود و دوده ، کلی باج بگیرم که به مامان اینها چیزی نگویم، نبودی که مرا واسطه کنی تا شماره ی دختر محبوبت را به مامان برسانم و مجابش کنم که با او حرف بزند، نبودی که بخواهم قانعت کنم با یکی از دوستان صمیمی ام ازدواج کنی تا ما تا آخر عمر کنار هم بمانیم، نبودی که برایت بروم خواستگاری، نبودی که خواهر بزرگه ی داماد باشم،نبودی که با زن داداش همیشه تِلِپم دعوایم بشود یا حسودی ناشی از تصاحب تو را با طعنه سرش خالی کنم و سرم داد بزنی که با زن من درست صحبت کن، نبودی که برای بچه هایت عمه خانوم باشم،نبودی و من با حسرت نبودنت نوزده سااااال زندگی کردم.
در این نوزده سال هیچ وقت حسرت داشتن یک خواهر بزرگتر را نخوردم، مادرمان تمام و کمال همه ی وظایف یک خواهر بزرگ تر را بر دوش میکشید اما بابا فقط بابا بود و حتی اگر میخواست هم نمیتوانست داداش باشد، حسرت نبودنت آنقدر عمیق بود که وقتی مامان داشت میگفت اوایل زندگی مشترکشان بابا کار نداشته توی دلم آرزو میکردم کاش ما آنروز ها آنقدر فقیر بودیم که مامان و بابا تو را با یک نامه میگذاشتند دم در یک پرورشگاه و میرفتند و من یک روز از زیر زبان مامان میکشیدم که تو وجود داشته ای و تمام درس و زندگی ام را رها میکردم و دنبالت کوچه به کوچه و شهر به شهر میگشتم تا پیدایت کنم..
بگذریم از این حرف ها داداش، فقط میخواستم بگویم این روزها دلم برایت تنگ تر از تنگ است، آنقدر که دلم میخواهد بدهم در نیازمندی های روزنامه چاپ کنند "نیازمدیم به یک داداش بزرگه ی حداقل پاره وقت برای داداش بزرگه بودن!" اما.. نمیشود..
یادم باشد روز قیامت به خدا بگویم " شما یک داداش بزرگه بمن بدهکارید" و حداقل توی آن دنیا داشته باشمت، حداقل..
۱ نظر
لا اله الّا انت
سبحانک
انّی کنت من الظالمین
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان