دوشنبه ۱۶ ارديبهشت ۹۸
با خودم میگویم میخواهی پاکم کنی، طیب و طاهر برای مهمان شدن به ماه ت! میخواهی تمامِ غفلت های این ایام را جبران کنی، بیندازی ام روی تخت و کاری کنی از گلو درد خوابم نبرد، که از این پهلو به آن پهلو نام تو را ببرم، که یاد و نامت باز پرتکرارترین فکر و ذکرم شود، میخواهی تب کنم تا بسوزد هر چه غیر از تو در جسم و جانم دل خوش کرده و پروار شده. میخواهی ذوب شوند، نباشد.
به خاطر همین هاست که از سرماخوردگیِ وسط گرما و ظل آفتاب پیدا شده ام راضی ام و از بابتش ممنون.
پ.ن: لکن لطفا این چیزها باعث نشود از مهمانی ات جا بمانم. و لطفا تر که با همین دست فرمان برو و اول پاکم کن و بعد خاکم.