رسما داره از آسمون سطل سطل بارون میاد :))) سطل سطل... و خوشحال کننده ترین اتفاق ممکن همین اومدنِ رحمتِ خداست! اونم این شکلی..
پارکمون یه منظره رویایی فوق العاده ی خیلی خوبی به خودش گرفته .. الان که رفتم زیر بارون و یکم فکر کردم به این نتیجه رسیدم که هر طور حساب میکنم این روزها نمیتونه واقعیت باشه! یه فیلمی ، قصه ای، خوابی چیزیه که تو نقطه اوجش وقتی یکی گفت کات ، یا رسید به صفحه آخر، یا بیدار شدم میفهمم :)
پ.ن: امیدوارم که مریض نشم که اردومون کوفتم نشه :(
+ همین الان که رسیدم به این قسمت متن، داره یه رعد و برقایی میزنه که میگم نکنه عذاب خداست؟ زیادم خوشحال نشم پس :)
بعدا نوشت: خب اگه بگم ساختمون خونمون از شدت رعد لرزید و من واقعا نمیدونستم چکار کنم و وحشت کردم و بغضم گرفت و زنگ زدم به مامان و گفت نماز آیات بخون ! دروغ نگفتم.. گفتم چقدر امید و وحشت فاصله ش کمه و یاد این آیه از سوره رعد افتادم:
"هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا"
"خوفا و طمعا" دقیقا یعنی امید و ترس! خدایا از اینکه آیاتت رو بهم نشون دادی ازت ممنونم.. فعلا با اجازه ت برم پیش خانوم همساده که داره جیغ میزنه از ترس :)