ماهِ پررنگ خدا

پوشش و آرایش زن می‌تونه نمودِ کاملی باشه از حال و هوای موجود در دلش یا احساسش به اون موقعیت، خب مثلا من تقریبا جاهایی که احساس غریبگی یا ناامنی دارم مشکی و سرمه ای سر میکنم و جاهایی که احساس میکنم آدم های مطمئن تری دور و برم هستن میرم طرف طیف رنگ های روشن. جالب اینه که این مسئله فقط برای حضور در جمع های مختلط صدق نمیکنه! یعنی ممکنه جایی که میرم یه جمع کاملا دخترونه باشه که بشه بی حجاب هم گشت اما من حداکثر کاری که میکنم در آوردن چادرمه! چون باهاشون انقدر احساس صمیمیت نمیکنم که بخوام رنگ های روشن بپوشم حتی! احساس میکنم آدم ها و جمع ها درجه دارن و خب هر پوششی مناسب یه درجه از عرفانه دیگه :) متاسفانه هنوز به اون درجه از عرفان نرسیدن .. :دی

از اونطرف خب من که این همه در نظر میگیرم که کجا چی بپوشم که با درجه عرفانشون متناسب باشه ، واقعا از اینکه کسی بخواد برای نوع پوششم حد و مرز مشخص کنه خوشم نمیاد، یعنی اصلا برای مخالفت با نظرش هم که شده دلم میخواد کاملا بدتر بشم از اون لحاظ! :/ و بدتر هم میشم واقعا .. برای همین میتونم حس و حال خانوم هایی که محدوده حجابشون با من متفاوته و به خاطرش تذکرات مستقیم میگیرن رو درک کنم. واقعا عصبانی کننده هم هست.. و خب هر دلیل و برهان و منطق و استدلال و حکم محکمی هم که پشتش باشه باز هم وقتی انقدر صریح و با لحن دستوری تو صورت طرف کوبیده بشه بده.

من فکر میکنم تنها چیزی که تو مدرسه‌مون باش مشکل دارم همین مسئله ی تاکیدشون روی استفاده از شلوار غیر لی‌ه! خب من واقعا احساس میکنم دارم یه جور رفتار منافقانه از خودم نشون میدم.. و هی میگم من این نیستم خب! من این نیستم! 

بعد از اون طرف واقعا دخترهایی که بعد از ازدواج پوشش‌شون به خاطر دستور شوهرشون عوض میشه رو درک نمیکنم، مثلا میگن " شوهرم گفته خوشم نمیاد رنگ روشن بپوشی! " .. واقعا یعنی چی؟ اصلا من به اعتقادِ همسرشون کاری ندارم، اون اعتقاد خودشه! ولی به حس درونی اون دخترها که فکر میکنم برام تاثر برانگیزه! یعنی هر دفعه که روسری های رنگیشون رو میبینن که به خاطر حرف یه آدم دیگه باید تو کمدشون خاک بخوره یه احساس منفی وجودشون رو نمیگیره؟ حس نمیکنن به شعور و قدرت اختیارشون توهین شده؟ 
یادش به خیر یه استادی داشتیم که میگفت سیستم تربیتی پیامبرها و ائمه نشون دادن راهِ درست و غلط بوده و مخیر گذاشتن بشر در انتخابش! یعنی اونها "بشیر" و "منذر" بودن فقط.. و هیچ وقت چاقو روی گردن کسی نگذاشتن برای اسلام آوردن.. و خب استاد میگفت شما باید در تمام کارهای تربیتی یا مثلا راهنمایی دیگران این رو در نظر بگیرید که "قدرت اختیار" هیچ بنده ای از بندگان خدا رو پایمال نکنید. بذارید "خودش" انتخاب کنه. شما فقط نشونش بدید! همین.

یه روز داشتم درباره همین مسئله ی پوشش دختران قبل و بعد از ازدواج با مادرم حرف میزدم و عمق انزجارم از اینکه رنگ پوششم بخواد توسط کسی تعیین بشه رو بیان میکردم؛ پدرم هم رد شدن و شنیدن و به بحث پیوستن.. بعد یدفه گفتن خب آره منم خوشم نمیاد روسری رنگی رنگی :)
اول جا خوردم، خیلی جا خوردم، چون من انواع و اقسام رنگ ها رو پوشیده بودم و یک بار هم تذکر ، نصیحت یا چیز مشابه این دریافت نکرده بودم و بعد از اینکه تعجبم تموم شد خوشحال هم شدم! خیلی زیاد.. انقدر که اگه بابا میگفتن " من هیچ مشکلی با رنگی بنگی ندارم" انقدر خوشحال نمیشدم .. چون خوششون نمیومد ولی قدرت اختیار رو از من نگرفته بودن ذوق کردم. بعد که بحث آیین نامه پوشش مدرسه رو هم مطرح کردم فهمیدم که بعله.. ایشون با شلوار لی هم عمیقا مشکل دارن! خیلی انگار! گارد عجیبی دارن انگار اصلا..
ولی من که تازه در این سن وسال این حس به شدت منفی رو فهمیدم! ( ولی واقعا شلوار لی چشه مگه؟ شاید یچیزیش هست و ما نمیدونیم! بگید اگه سمی چیزی توشه :/ )

در آخر از ماه ربیع الاول ممنونم که قدم رنجه فرمود و به ما فرصت دوستی دوباره با رنگ های قشنگی که خدا آفریده رو داد.. هر چند که باز هم معتقدم هیچ رنگی عزیزتر از سیاهِ عزای اباعبدلله (ع) نیست، هیچ رنگی! امیدوارم خدا "صبغه الله " ش رو به روی دل هامون بزنه که از هر رنگی که الان داریم قشنگ تر بشیم :)

پ.ن: عکس هدر رو به قدری دوست دارم که واقعا دلم نمیاد عوضش کنم :( ولی احتمالا مشکی ها رو تبدیل کنم به رنگی که به عکس هم بیاد :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
لا اله الّا انت
سبحانک
انّی کنت من الظالمین
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان