با مرگ زندگی کن و با زندگی بمیر


فیلم های مراسم تدفین و شب اول قبر مرحوم ساجدی رو دیدم؛

از هنرمند های جهادگر شهرمون که در راه برگشتن از کربلا تصادف کردن و دو فرزند و همسرشون به رحمت خدا میرن!

اشک ها، قرآن خوندن ها، نماز کنار مزار، رفقایی که بی رفیق شدن.. ای وای .. ای وای.‌. ای وای..


و چقدر خیلی چیزا پیش چشمم کوچیک شد..‌کوچیک، بی ارزش، حقیر، "خب که چی؟ " وار..

فکر کنم انسان نیازمند این هست که هر چند وقت یه بار خودش رو خیلی جدی در معرض تلنگر مرگ قرار بده، تا آدم بشه :)



پ.ن: تو یکی از فیلم ها، رفقای مرحوم شور گرفته بودن: آبروی دو عالم.. آبروی دو عالم.. 

بیشترین اشک رو با این فیلم ریختم! فکر کنم دوستای من هم با این شعر یادم کنند ..


پ.ن ۲: مرگ زشت است اگر زندگیِ ما زشت است / مرگ زیباست اگر زندگی ما زیباست


پ.ن ۳: از دیروز عمیقا به توبه کردن افتادم و نمیدونم چرا.. و هی همش دلم میخواد از خدا عذر بخوام و بگم ببخش منو.. ببخش! لطفا ببخش.. خواهشا ببخش.. ملتمسا ببخش.. عمیقا ببخش..

 خدایا ! ممنون که گاهی میزنی تو گوشم.. واقعا کتک حلقه مفقوده تربیتِ بنده های ناز پرورده ی فراموش کارِ پر توقعی مثلِ منه.. فقط وقتی زدی بذار بیام پیشِ خودت از دردش گریه کنم.. خیلی باید گریه کنم.. خیلی..

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
لا اله الّا انت
سبحانک
انّی کنت من الظالمین
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان