از باده ی او گیج است سَرَم!

مادر بزرگوار اومدن داخل اتاق دارن نامه هایی که برا شاگردام نوشتم میخونن..

با ذوق میگم: خیلی خوش به حالشونه که من معلمشونم. نه؟

میگن: آره یه معلمِ بی کار دارن کیف میکنن! 



وای :)) ولی واقعا نوشتن کاری نیست که آدمای بیکار بهش رو بیارن، برای من یه قسمتی از حیاته! مثل اینکه بگیم : چه آدم بیکاریه انقدر نفس میکشه :| حتما خیلی وقت اضافه داره که نفس میکشه!

ولی اگه شهید شدم نامه هام به شاگردامو اسکن کنید بزنید آخرِ کتابم! :دی

اصلا کتاب مستقل بزنید برا نامه ها! من خودم عاشق کتابای نامه ایم! خیلی جذابن!

ولی خیلی چیزای خوبین به نظرم این نامه های معلمانه .. خودم دارم ازشون چیز یاد میگیرم ! قشنگ معلومه کلمه های من نیست، خدا یدفه میذاره رو قلمم.. میگه اینجوری بگو! اینو بگو! اونو پاک کن!

ان شاء الله موثره! چون کارِ من نیست :)

ولی مستندمو ندین دست مهدویان بسازه ها! من نمیدونم چرا دلم با مهدویان زیاد صاف نیست :/  واقعا نمیدونم چرا! شایدم بدونم اما دلیلم بیشتر دلیه تا منطقی! 


دچارِ رد شدم . چراغارو خاموش کنم دیگه تا نیومدن به خاطر توهم و هذیان ببرنم تیمارستان !

ولی تجربه نشون داده آدما بعد از عزاداری و مراسم ها و مسافرت های مذهبی دچارِ سرخوشی و ردِّ فراوان میشن :) خیلی خوبه! 



ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
لا اله الّا انت
سبحانک
انّی کنت من الظالمین
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان