واقعا من اصلا نمیفهمم چطور بعضی از مردم با اومدن بارون غم و غصه شون میگیره!
من در بدترین حالت روحی و با تلخ ترین شکست عشقی هم وقتی بارون بیاد انقدر خوشحال میشم که حاضرم برم تو خیابون به سبک شعرِ "باز باران با ترانه" بدوم!
پ.ن: ولی امشب بارونش خیلی عجیب و مهیبه :) به هر حال چیزی از "رحمتِ خدا" بودنش کم نمیکنه! خدا زیادش کنه...
بعدا نوشت:
امشب یکی به استوریم ریپلی زده: چقدر مثلِ یه بنده خدایی مینویسی! انقدر که من چک میکنم ببینم کدومتونید!
منم که تکذیب کردم! بعد استرس گرفتم که نکنه حق داشته! رفتم از یه آدم بی طرف تر پرسیدم! گفت آره واقعا! حق داشته که گفته :/
احساس میکنم داره در عمیق ترین لایه های ناهشیارم یچیزی رسوخ میکنه :|
من خودمم :( من میخوام خودم باشم! اینام همه خودمم.. منِ بیتابِ مهتاب همون منِ کوچشه.. منِ کوچش همون منِ پیله دره.. همون منِ بیهمگان.. منِ منِ من.. فقط هرجایی یه سری از ابعاد روحیم نمود بیشتری پیدا میکنه! همین :) به هر حال من منم! شباهت و تفاوتم با آدما هم همون خودمه ..
ببینید! شما دو تا مجسمه ی انسان رو هم که کنار هم بذارید چشمتون شروع میکنه به دیدن شباهتاشون.. مثلا میگید چه جالب! اینا دوتاشون دماغ دارن! چشم دارن! گوش دارن! این ینی اون مجسمه هه شبیه اون یکی شده و قبلا دماغ و چشم و گدش نداشته؟ نبابا! فقط داره شباهتای از قبل داشته شون به چشمتون میاد.. دقت کنید میفهمید!
ولی بازم.. حتاااا اگه اینم باشه، شبیه شدن به آدما تو جنبه های مثبتشون نه تنها بد نیست، خیلی هم خوبه! (تنها نکته ی خیلی مهم و کلیدی تقلید و الگو برداری اینه که: دقت کنیم مثل اون کلاغی نشیم که اومد مثلِ کبک راه بره و راه رفتن خودش هم فراموشش شد.)
خودمم نفهمیدم الان چی شد؟ :) در ناهشیارم چیزی رسوخ کرده یا یه سری ابعاد ناهشیارم اومده رو تر و داره تو رفتارم مشاهده میشه؟
به هر حال دلیل نمیشه که حرف در بیارید واسه آدم.. عزیزانِ همیشه در صحنه ی فرصت طلب!